خانه / معرفی کتاب / گَپ‌وگفت با کاردُرُست‌ها

گَپ‌وگفت با کاردُرُست‌ها

نام کتاب: گَپ‌وگفت با کاردُرُست‌ها (۱)

گردآوری و ترجمه: هنگامه ناهید
انتشارات: نشر شورآفرین

نقدی بر کتاب گَپ‌وگفت با کاردُرُست‌ها،
نوشته‌ی بانو رحیم صالحی
چاپ شده در کتاب سال روزنامه‌ی ایران
۱۴۰۰/۱۲/۲۵

*******

نگاهی به کتاب «گَپ‌وگفت با کاردُرُست‌ها»

نشر خوب شورآفرین که دغدغه‌ی اصلیش شناساندن سینمای جهان به سینمادوستان ایرانی و به طبع اعتلای سینمای کشورمان است، به تازگی کتابی گفت‌وگو محور از نُه بازیگر نامدار مرد سینمای جهان با ترجمه و گردآوری هنگامه ناهید منتشر کرده به اسم «گَپ‌وگُفت با کاردُرُست‌ها»؛ کتابی که به نظر می‌رسد اولین جلد از سری کتاب‌های گفت‌وگوها محور با سینماگران موفق و کارکشته‌ی این صنعت باشد و باید گفت که این کتاب شروعی قدرتمند به شمار می‌آید. در زیر نگاهی داشته‌ام به کتاب خواندنی «گَپ‌وگُفت با کاردُرُست‌ها»:

گَپ‌وگفت با کاردُرُست‌ها
گَپ‌وگفت با کاردُرُست‌ها

حرفه‌ی آن‌ها فقط بازیگری نیست، تنها حضور بر صحنه‌ی تئاتر و پرده‌ی سینما نه خودشان را راضی می‌کند و نه طرفداران‌شان را؛ این مردانِ پیشرو در حقیقت تبدیل به شخصیت‌هایی مهم و اثرگذار در صنعت سینما، جهان مد، اجتماع و سیاست شده‌اند که چه هنوز در این جهان خاکی زندگی کنند و چه نه، آثار و اثری که از خود به جا گذاشته‌اند تا مدت‌های مدید ماندگار خواهد ماند: ریچارد برتون، جک لمون، جک نیکلسون، داستین هافمن، مارلون براندو، آل پاچینو، پل نیومن، رابرت دنیرو و رابرت ردفورد.

هنگامه ناهید در این مجموعه‌ی خواندنی، مصاحبه‌هایی از این نُه بازیگر کاردرست را با دقت انتخاب کرده که جدا از جذابیت شناخت و آشنایی هر چه بیشتر با زندگی خصوصی و اجتماعی و حرفه‌ای آن‌ها، یک توالی خاص را دنبال می‌کند؛ به‌طور مثال می‌توان این توالی را به بخش‌هایی از مصاحبه‌ی مارلون براندو، آل پاچینو و رابرت دنیرو تعمیم داد. سه بازیگری که در فیلم پدرخوانده بازی کرده‌اند و هر کدام در مورد خودِ فیلم، نقش‌شان و چالش‌هایی که با آن مواجهه بوده‌اند و دو بازیگر دیگر حرف می‌زنند و بازی و عکس‌العمل آن‌ها را برای‌مان تشریح می‌کنند. از این جهت، توالی رعایت شده در کتاب «گَپ‌وگُفت با کاردُرُست‌ها» جالب توجه است.

جدا از این، همان‌طور که در بالا اشاره شد، جذابیت اصلی کتاب برمی‌گردد به شخصِ بازیگران، دیدگاه‌شان به زندگی و پیرامون‌شان و البته حرفه‌شان که این مورد آخر می‌تواند یک مسترکلاس بسیار خوب و بی‌ادعا و کم‌هزینه، برای مشتاقان بازیگری یا دانشجویان و فعالان و.. این رشته‌ی هنری باشد.

ترجمه‌ی روان و صمیمی کتاب هم درخور توجه است که تفاوتی عمده با ترجمه‌های گفت‌وگو محور موجود در بازار دارد. هنگامه ناهید در ترجمه‌ی این اثر کلیشه‌های همیشگی را کنار گذاشته و زبان محاوره‌ای را برگزیده و این چنین توانسته با مخاطب کتاب انس بیشتری برقرار کند.

و حالا شاید به جا باشد که اندکی با هر کدام از این مردان کاردرست آشنا شویم:

ریچارد برتون:

«من با لهجه‌ی غلیظ ولزی حرف می‌زدم و کسی حتی یک کلمه از حرف‌هام رو نمی‌فهمید. برای همین مجبور بودم یاد بگیرم که با لهجه‌ی معیار صحبت کنم: لهجه‌ی من کاملا انگلیسی نیست؛ ولی خُب آمریکایی هم نیست و فکر نمی‌کنم دیگه ولزی هم باشه.»

ریچارد برتون عمر طولانی نکرد و زمانی هم که به شهرت جهانی رسید، به علت درگیری عاطفی‌اش با الیزابت تیلور، اکثر مصاحبه‌های او حول این رابطه‌ی خارج از ازدواج می‌گشت و کمتر مصاحبه‌ی جدی و به دور از حاشیه‌ای از او وجود دارد که قابل تأمل و بررسی ـ به خصوص از حیث هنری ـ باشد؛ اما خوشبختانه مصاحبه‌ای که کتاب «گَپ‌وگُفت با کاردُرُست‌ها» با آن آغاز می‌شود، جدا از رابطه‌ی بین برتون و تیلور به مسائلی متنوع و بسیاری چون نحوه‌ی ورود او به عرصه‌ی هنر، علاقه‌اش به تئاتر فاخر و شخص شکسپیر، کنترل خوبش در بازیگری و کنترل غرور زیادش، نظرش در مورد مکتب استیناسلاوسکی و دیدش به دنیا و آینده‌ی آن می‌پردازد؛ مصاحبه‌ای که می‌توان ادعا کرد نظیر آن با برتون وجود ندارد.

جک لمون:

«اگه وایلدر بخواد از روی دفترچه‌ی تلفن هم فیلم بسازه و برای من نقشی رو در نظر گرفته باشه، قبولش می‌کنم.»

در کارنامه‌ی درخشان جک لمون، فیلم‌هایی که او با وایلدر کار کرده چون الماسانی درشت و خوش‌تراش و بی‌نظیر می‌درخشند؛ علتش هم واضح است: ذکاوت وایلدر و شیرینی و شیطنت و شوق ذاتی لمون ـ و البته زوج فوق‌العاده‌اش، شرلی مک‌لین ـ  که قادرست از دل هر اتفاقی، حتی جدی‌ترین‌ها، نکاتی نغز بیرون بکشد و البته مشاهدات و تجربیات بازیگریش را هم به همین روش و بسیار ساده و بی‌تکلف در اختیار علاقه‌مندان بگذارد.

جک نیکلسون:

«من بخشی از یک نسل [نسلِ بیت] بودم که با موسیقی جازِ خوب و درست‌وحسابی و جک کرواک رشد کرده بود، و ما با شلوار کبریتی و پیرهن یقه‌اسکی می‌گشتیم و در مورد کامو و سارتر و اگزیستانسیالیسم حرف می‌زدیم و اینکه به دلِ جاده زدن چه‌طوریه.»

شخصیت واقعی نیکلسون، به اندازه‌ی بیشتر نقش‌هایی که ایفا کرده عجیب و غریب است. او فردی‌ست که به قول خودش با نسل بیت بزرگ شده و سعی کرده در هر وادی که قدم می‌گذارد، تا آخرش را برود و پا پس نکشد. شاید دلیل رشدِ متوقف‌ناشدنی او که یکی از موفق‌ترین و پرآوازه‌ترین بازیگران جهان است نیز جدا از استعداد کم‌نظیرش، همین پافشاری و اصرار او بر تجربه کردن هر چیزی ـ چه سالم و چه گاهی ناسالم! ـ باشد.

داستین هافمن:

«فکر نمی‌کنم کاری که نیکسون کرد تعجب‌آور بوده باشه. چیزی که باعث تعجب بود این بود که اون گیر افتاد و تعجب‌آورتر اینه که مردم دو دوره بهش رأی دادن.»

خوشبختانه مصاحبه‌ی داستین هافمن در کتاب «گَپ‌وگُفت با کاردُرُست‌ها» یکی از جذاب‌ترین‌هاست. هافمن بازیگر بسیار قدرتمند و محبوبی‌ست که مطلب فارسی در مورد او خیلی کم پیدا می‌شود و اگر هم بشود هیچ‌کدام به پروپیمانی این مصاحبه‌اش نخواهد بود. او شهروندی سرزنده، دوستی قابل اطمینان، مشاهده‌گری باهوش، هنرمندی مسلط، همسری عاشق‌پیشه و پدری دلسوز و منطقی‌ست که هم بر اوضاع اجتماعی و سیاسی کشورش محیط است و هم بر صحنه‌ی تئاتر و پرده‌ی سینما.

مارلون براندو:

«می‌دونی، از این‌که وقتی مردم تو رو می‌بینن و به جای این‌که خیال کنن با یه آدم طرفن، فکر می‌کنن با یه سلبریتی عوضی، یه ستاره‌ی سینمای به درد نخور طرفن، از عصبانیت می‌خوام آتش بگیرم.»

براندو همان‌قدر که بازیگر کم‌نظیری‌ست، کاراکتری مرموز و غیرقابل پیش‌بینی دارد؛ کسی که نه مشخص است یک ثانیه‌ی دیگر قرار است در زندگی و در برخورد با دیگران چه تصمیمی بگیرد و نه حین کار حرفه‌ایش که بازیگری باشد. او پس از چند سال کار حرفه‌ای و خوش درخشیدن در عرصه‌ی بازیگری افول غریبی را تجربه کرد؛ تجربه‌ای تلخ که قادر بود قوی‌ترین کسانی که سال‌ها جز توجه از مردم چیزی ندیده‌اند را از پای بیندازد؛ ولی براندو نه تنها نشکست بلکه خودش را به عنوان یک فعال اجتماعی و مدافع حقوق اقلیت‌ها در ایالات متحده علی‌الخصوص سرخپوستان معرفی کرد و توانست پس از چندی با بازی در نقش دن کارلئونه‌ی بزرگ، دو مرتبه بر تخت شاهی برترین بازیگر جهان، تکیه زند.

آل پاچینو:

«فرانسیس [فورد کوپولا] آدم شگفت‌آوریه. فکرت رو می‌خونه. انسان خاصیه. با نگاه کردن همه چیز رو می‌فهمه. من تا حالا آدمی مثل اون ندیده‌ام.»

آل پاچینو، هم شبیه تک‌تک نقش‌هایی‌ست که بازی کرده و هم شبیه هیچکدام‌شان نیست! مردی‌ست جذاب، فروتن، مهربان که در کار موفق است و در زندگی عاطفی شکست خورده. دوستی خوب و همراه، بازیگری دقیق و یک نیویورکی واقعی. مصاحبه‌ی انتخابی او در این کتاب یک مسترکلاس مهم و حقیقی بازیگری‌ست، به خصوص برای بازیگرانی که حتی بعد از شهرت توفانی، صحنه‌های تئاتر را از یاد نبرده و نمی‌برند.

پل نیومن:

«این داستانِ چشم‌های آبی و این‌ها، توهین‌آمیزه چون معنیش می‌شه این‌که اگه چشم‌هات آبی نباشن تو شکست می‌خوری

پل نیومن، جوان یاغی دیروز و عارف دانای امروزِ کتاب «گَپ‌وگُفت با کاردُرُست‌ها» است. مردی که چراغ راه را در دست دارد و با این حال در ایام کهنسالی کودک درونش شاد و قبراق و کمی بیش‌فعال در حال جست‌وخیزست. او نگاهی منصفانه به اشتباهات خود و دیگران ـ چه در زندگی و چه بازیگری ـ دارد و مشخص است از تک‌تک آن‌ها درس گرفته و تجربه اندوخته و در این مصاحبه بی‌کم‌وکاست تجربیاتش را در هر زمینه‌ای در اختیار خواننده قرار می‌دهد و البته باید گفت دیدگاه‌ اجتماعی و سیاسی او چنان جالب توجه و عمیق هستند که تا مدت‌ها آدمی را به فکر فرومی‌برند.

رابرت دنیرو:

«یه بازیگر به همون اندازه که حساسه ـ یا خجالتی ـ همه‌ی هدفش اینه که خودش رو بروز بده و بیان کنه. نکته اینه که طرف بدونه چرا می‌خواد بازیگر شه.»

برای روشن شدن موتور رابرت دنیرو، احساس راحتی کردن و به حرف آمدنش باید حوصله کرد. او بازیگر دقیقی‌ست با تجربه‌ای بالا و هوشی سرشار اما طول می‌کشد تا یخش آب شود و به حرف بیآید، مردی که هم می‌تواند مهربان و دلنشین باشد و ثانیه‌ای بعد، تبدیل شود به گوش‌تلخ‌ترین آدم دنیا. سروکله زدن با او سخت است؛ ولی ارزشش را دارد.

رابرت ردفورد:

«هالیوود هیچوقت مکان امنی نبوده؛ یه محیط رقابتی و بی‌رحمانه. مردم تو رو برای پول تکه‌وپاره می‌کنن و کسی خیلی به محتوای هنری اهمیت نمی‌ده.»

رابرت ردفورد هرگز اسکاری برای بازیگری نبرد، او یک اسکار گرفته برای بهترین کارگردانی؛ اما همچنان فروتن و بی‌ادعاست. او همواره بازیگری جذاب و متین و محترمی بوده و البته برخلاف بیشتر هالیوودی‌ها بی‌حاشیه؛ ولی چه چیزی‌ست که او را متمایز می‌کند؟ چهره‌ی زیبا؟ موی طلایی؟ خوش‌تیپی ذاتی؟ یا آثار سینمایی فاخر؟ هیچ‌کدام. آنچه که موجب درخشش ابدی نام ردفورد شده دغدغه‌ی اوست: سینما برای سینما و هنر برای هنر؛ یعنی راه‌اندازی جشنواره‌ی ساندنس که او زحمت زیادی برایش کشیده و شاید گاهی ساندنس از مسیر اصلی خود کمی منحرف و خارج شود؛ اما هرگز نمی‌توان منکر اثرگذاری این جشنواره‌ی مستقل و عمری که ردفورد پای آن گذاشته شد.

پی‌نوشت:

۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد کتاب «گَپ‌وگفت با کاردُرُست‌ها» اینجا کلیک کنید.

این را نیز ببینید

بی‌خود و بی‌جهت

بی‌خود و بی‌جهت

نام کتاب: بی‌خود و بی‌جهت (۱) نویسنده: وودی آلن مترجم: پویا بهاری خرم انتشارات: نشر شورآفرین …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *