فراری (۱۳۹۴) (۱)
کارگردان: علیرضا داوودنژاد
نویسنده: کامبوزیا پرتویی
تهیهکننده: جهانگیر کوثری
ژانر: درام / اجتماعی
محصول: ایران
مدت: ۱۰۵ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
سی و یک فروردین ماه سال ۹۴ دو تصادف مرگبار در تهران به وقوع پیوست که اخبار آن بیشتر از سایر تصادفهای منجر به جرح و فوتِ روزانه مخابره شد و به چشم آمد. دلیلش هم اتومبیلهای لوکس این دو تصادف بود، یکی خودروی بیامو و دیگری یک پورشه. هم خودروها و هم سواران آنها، تا مدتهای مدید، سوژهی رسانهها و کاربران دنیای مجازی بودند. در همان سال، کامبوزیا پرتویی، تحت تاثیر این اتفاقات، فیلمنامهای بر اساس جوی راید یا همان ماشینسواری تفریحی و دوردور کردن نوشت به نام فِراری که در نگاه اول و بدون توجه به فتحه و کسره، فَراری هم خوانده میشود تا خیلی صریح، به دختر فراری بودن گلنار(ترلان پروانه) نیز اشاره کند.
گلنار نمونهی بسیاری از نوجوانان و جوانان سادهی امروزیست که در احاطه ماهواره و فضای مجازی بزرگ میشوند و تحت بمبباران شدید اخبار زندگی پر زرق و برق افراد متمول و مشهور قرار میگیرند و خواستهها و اهدافشان را بر پایهی قیاس با آنان قرار میدهند. گلنار حالا به خیال خودش وارد عمل شده و کار درست را با ترک منزل و خانواده انجام داده، به تهران آمده به بهانهی عکس گرفتن با فِراریای که قبلا دیده و در اصل به دنبال مرد رویاهاش که به جای اسب سفید، فراری قرمز رنگ دارد.
فراری، یادآور فیلم بوتیک (۱۳۸۲) اثر حمید نعمتالله است. هم گلنار ِ فراری و هم اِتی بوتیک ـ با بازی گلشیفته فراهانی ـ سری ناترس دارند و برای هدفشان، از هیچ کار و ریسکی فرو گذار نمیکنند. نوعی جسارت کاذب که در اثر نادانی، سادگی و خامی در طرف شکل گرفته. کودکانی که فقط قد کشیدهاند و تخیلات و دنیای ساختهی ذهنشان را باور کردهاند و فرق خوب و بد را متوجه نمیشوند؛ اما دست بر قضا به آدمهای شریفی برمیخورند که قصد کمک به آنها را دارند و نه سوءاستفاده. کمک جهانگیر با بازی محمدرضا گلزار به اِتی در فیلم بوتیک با توجه به جوانی و عاشقپیشگی در آن سن و سال، توجیه دارد؛ ولی در فیلم فراری مدام این فکر پیش میآید که چرا نادر (محسن تنابنده) درصدد کمک به گلنار برآمده؛ سوالی پر رنگ که جواب مشخصی برایش پیدا نمیشود. برای یک رزمندهی سابق که در قبال جامعه و کشورش احساس مسئولیت میکند، درستترین راه این است که دخترک را ببرد و تحویل پلیس بدهد، به همین سادگی.
وقتی یک فیلم اجتماعی و منطقی در ژانر درام ساخته میشود، انتظار میرود که کل فیلم بر مبنای منطق و واقعیت پیش برود، نه خواست دل نویسندهای که دلش از شرایط حاکم بر کشور و جامعهاش خون است و میخواهد هر طور شده، هر چیزی را به هر چیزی ربط دهد تا قسمت اعظمی از مصیبتهای ناتمام کشورش را بازگو کند، بلکه آرام بگیرد. این نوع از بازگو کردنها و از هر دری سخن راندن، دردی را دوا نمیکند، چون امکان بسط یافتن و ورود به همهی آن مسائل و بررسیشان در مدت زمان محدود فیلم وجود ندارد.
بمبباران کردن بیننده هم با مشکلاتی که روزانه در حال تجربه کردن همه یا بخشی از آنها، بسته به شلوغی و بزرگی و کوچکی شهر محل سکونتش است، فایدهای ندارد جز تزریق ناراحتی و دلمردگی بیشتر. درست مانند حالیکه نادر و حاج فرید (سیامک صفری)، دو رزمندهی سابق جبهههای جنگ، حین تماشای آن فیلم ضبط شده از متروی تهران پیدا کردند. هر دو نشستهاند و زل زدهاند به گوشی همراه گلنار و زنانی را تماشا میکنند که زمانی از آنها بهعنوان ناموس وطن یاد میشد تا جوان ایرانی غیرتی شود و برود و جبهه و در جنگ شرکت کند. حالا آن دو تن از مدافعان ناموس، با بهت در حال تماشای بخشی از ثمرهی جنگیدنشان برای آب و خاک و انقلاب و حکومت هستند و به ناموسهای ایرانی مینگرند که کم مانده یکدیگر را برای یک لقمه نان و درآمد بیشتر در واگن مترو بِدَرند. ثمرهی این سکانس چیست جز یادآوری یک درد از هزاران درد ایران و گذشتن سرسری و بیحاصل از آن؟
نتیجه شده، فیلمی خستهکننده و سر در گم، که با تکرار زوایا در داخل ماشین و فیلمبرداری آشفته از تهران، هیچ هدف مشخصی را دنبال نمیکند. اصلا معلوم نیست قرار است چه چیزی از تهران را ببینیم؛ بدیها و شلوغیها یا زیباییهایش را. فیلمبرداری نه تنها سر هم بندی شده، بلکه به فرم فیلم هم ضربه زده و احوالات فراری را پریشان کرده.
اما یکی دو سکانس از فیلم فراری را میتوان بهصورت پیرنگهایی جدا نگاه و رویشان درنگ کرد. هم پرتویی و هم داوودنژاد، خوب بلدند از دل زندگی ساده و روتین ِ آدمهای معمولی، قصهای را بیرون بکشند، روی ظرافتهای آن کار کنند و آب و تابش بدهند و در عین سادگی ِ ماجرا و کاراکترها، راویان خوبی باشند. مانند سکانس بلند کردن حاج فرید از روی تخت؛ سکانسی کم دیالوگ، تاثیرگذار و عمیق که با بازی بسیار خوب و کنترلشدهی محسن تنابنده، سیامک صفری و ترلان پروانه، تا مدتها در اذهان خواهد ماند و شاید بسیاری فراری را با این سکانس و فیلم ضبط شده توسط دوربین بزرگراه از لحظهی حقیقی ِ تصادف خودروی بیامو، به یاد بیآورند.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «فراری» اینجا کلیک کنید.
ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ