سیاوش در آتش
سیاوش بر آن کوهِ آتش بتاخت * شد تنگدل؛ جنگِ آتش بساخت
ز هر سو زبانه همی برکشید * کسی خود و اسب سیـاوش ندید
یکی دشت با دیدگان پر ز خون * که تا او ز آتش کی آید برون
چو او را بدیدند برخاست غو * که: “آمد ز آتش برون شاه نو!” (۱)
امروز، مورخ سیام دیماه یکهزار و سیصد و نود و پنج در تاریخ وطن بهعنوان روز دلآوری ثبت خواهد شد. روزی که سیاوشان دلیر و پاک سرزمینمان، به دل آتش سوزان زدند و جان بر کف بر این اژدهای خشمگین تاختند؛ ولی به قول دوستی لباسهایشان ضد حریقست و نه ضد آوار…
امید است سیاوشان پاک سیرتمان از گزند آتش و آوار در امان بمانند، سرافرازانه بر این سیاهی و پلیدی پیروز گردند و چون از دل ِ این کوه ِ فرو ریختهی گداخته بیرون آیند، غریو شادی و سرور سراسر وطن را پر کند و ای کاش شب سیاهمان صبح شود…
پروردگارا، سیاوشانمان را از گزند آتش و دود و آوار حفظ بفرما
پینوشت:
۱) سیاوُش ( سیاووش ) یا سیاوَخْش از شخصیتهای بیگناه شاهنامه است. او مردی جوان و خوشچهره و فرزند پهلوان و برومند کیکاووس پادشاه کیانیست. سیاوش در شاهنامه، پدر کیخسرو است. صورت اوستایی این نام سیاوَرشَن به معنی دارندهی اسب نر سیاه و صورت پهلوی آن هم سیاوخش است. سیاوش بهخاطر اتهامی که سودابه، همسر پسرش به او میزند، با این که کیکاووس به پاکی فرزندش آگاه است؛ اما با توصیه موبدان آتشی برپا میکند تا به این روش، گناهکار مشخص شود. سیاوش درستکار گذشتن از آتش را برای راستیآزمایی میپذیرد. روز بعد سیاوش با جامه سپید و کافور زده، کفنپوش، با اسب شبرنگش، بهزاد، وارد شعلههای آتش میشود و تندرست از آنسوی کوه آتش بیرون میآید و بیگناهی خویش را بر همگان ثابت میکند.
کاش این بار نیز آتش برایشان گلستان شود…