قابل چشمپوشیها (رمان) به بهانهی چاپ کتاب «قابل چشمپوشیها» با هم بخشی از سخنِ نویسندهی کتاب را بخوانیم: «تازه چهل و پنج ساله شده بودم که ناگه روزی فهمیدم کاملن قابلِ چشمپوشیام. فهمیدم اگر بمیرم، واقعن تعداد انگشتشماری از آدمها غمگین و دلتنگم میشوند، چرا که مادر، خواهر، برادر، خواهرزاده، …
بیشتر بخوانید »