لاتاری (۱۳۹۶) (۱)
کارگردان: محمدحسین مهدویان
نویسنده: ابراهیم امینی / محمدحسین مهدویان
تهیهکننده: محمود رضوی
ژانر: درام
محصول: ایران
مدت: ۱۱۴ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
یک فیلم تمیز، بدون کوچکترین اضافات که در ابتدا برای ورود به ماجرای اصلی کمی تعلل میکند و سپس خیلی خوب روی غلطک میافتد، پیش میرود، سرعت میگیرد و پرت میشود به اوج ِ هنر قصهگویی و روایت تصویری آن هم با کاراکترهایی که یا بالقوه مانند امیرعلی (ساعد سهیلی) ذات قهرمانی را دارا هستند و یا مدتهاست آن را به فعلیت رساندهاند مثل موسی (هادی حجازیفر) جانباز جنگ ایران و عراق و مرتضی (حمید فرخنژاد) رزمندهی سابق، که جمعشان میشود قهرمانان ِ حق بهجانب و مصمم در هدف که تمام ِ اینها با پایانی نفسگیر و غیرقابل پیشبینی، تکمیل میشود. پس لابد لاتاری، فیلم خوبیست؛ ولی نگارنده پاسخ میدهد خیر.
لاتاری گرچه در ظاهر و ساختار خوب از آب درآمده و یک سر و گردن از فیلمهای درام و اجتماعی ِ دیگر سینمای ایران بالاتر است و به سر منزل غایی که مد نظر فیلمساز بوده رسیده؛ در مضمون و ذات ِ قصه یک فاجعه است و مروج خشونت و آدمکشی. فیلمی که اکثر دیالوگهایش توجیه کنندهی رفتارهای خشن ِ کارکترهای آن است و نمودیست از جهانبینیای عقبمانده.
لاتاری، لحن و پیامش را با غیرت و بیرون زدن رگ ِ گردن مردانی که زن را جنس دوم و ضعیفه میدانند و به او برای هر کار و نظر و تصمیمی به نام عشق و دوست داشتن و ناموسپرستی دستور میدهند، توجیه میکند. «موهاتو چرا رنگ کردی؟» با لحنی طلبکارانه از دهان امیرعلی خارج میشود تا فیلمساز گربه را دم حجله بکشد و از همان ابتدا، نگاه تحقیرآمیز به زن و زنانگی را در فیلمش آشکار کند. کمی بعدتر از این دیالوگ، امیرعلی به نوشین (زیبا کرمعلی) توهین میکند و دخترک قصه خیلی راحت از کنار آن میگذرد تا در ادامه، امیرعلی به این دیالوگ «هر وقت آقاتون چیزی گفت، فقط بگو چشم..» برسد و نوشین هم با شنیدن آن ذوق کند تا اینچنین در فیلم لاتاری، زن، گوش به فرمان و منفعل ترسیم شود. آن هم نوشین زیبا، که بیننده او را تحصیل کرده، هدفمند، مستقل و روی ِ پای ِ خود شناخته؛ ولی همین نوشین، کمکم دخترکی سرخوش و رویاپرداز از آب درمیآید که خوب و بد را درست تشخیص نمیدهد و نیاز به مراقبت همه جانبه و مداوم دارد. این نوع نگاه مردسالارانه و از بالا به زن، فقط در رابطه با نوشین خلاصه نمیشود، بلکه همهی زنان قصهی مهدویان و امینی چنیناند.
نه دختر تاجیکی از این قاعده مستثنیست و نه نسرین (مهسا باقری) خواهر بزرگتر نوشین. نسرین زنیست سر به زیر، که فقط فرار میکند و دخترکش را هم دنبال خود میکشد تا از او هم زنی بیدست و پا و هراسان بسازد مانند خودش که جرأت ندارد جلوی پدر (علیرضا استادی) و برادرش نیما (جواد عزتی) حرف بزند و از چند و چون ماجرا سوال کند و مجبور است در خفا عزای خواهرش را بگیرد. اما حقیرترین زن فیلم، همسر موسیست. زنی که او را نمیبینیم، همانطور که همسرش او را نمیبیند. موسی گستاخانه در پاسخ به سوال امیرعلی که دربارهی فروش خودرو به او اعتراض میکند، به جای اینکه بگوید با همسرم حرف زدهام و او هم راضیست، خیلی گذرا و ساده میگوید «اونا عادت دارن». پاسخی که بیاهمیت بودن زن و فرزند و زندگی برای موسی را آشکار میسازد و به بیننده میقبولاند که همسر موسی اینچنین عادت داده شده و حق اعتراض به رفتارها و تصمیمات شوهرش را ندارد. زنی که گوش به فرمان موسی زندگی میکند و مردش کوچکترین ارزشی برای او قائل نیست؛ مردی که به نظر برای همهی مادر است و برای خانوادهی خودش زن بابا.
این است فضای کلیای که لاتاری از زن و حقوق او ترسیم میکند و با قیل و قال ِ ناموسپرستی سعی دارد این نوع تفکر را جا بیندازد و از آن دفاع کند. گویا از دید فیلمساز مشکل زن بودن است و زنانگی کردن درحالیکه باید مشکل اصلی حقیر شماردن زنان باشد و آنان را همواره وابسته و طفیلی مرد دانستن و زیبایی و مطالبات آنان را بنا به اقتضای زمان گاهی گناه و گاهی زیادهخواهی و ضدیت با مردان شمردن. مشکل اصلی نگارنده، جدا از آنچه که در ادامه خواهد آمد، نگاه جنسیتزدهایست که در لاتاری به زنان شده، مشکل پافشاریایست که بر اشاعهی فرهنگ مردسالارانه و نفهمانگاری زنان شده. لاتاری فیلمیست که باجدیت و بیپروایی، نیمی از جامعه را ضعیف و فاقد صلاحیت برای تصمیمگیری دانسته و سرفرازانه آن را تبلیغ میکند و جالب آنکه به همین حد هم بسنده نمیکند و در برابر موضعگیریها و نقدهایی که بر آن وارد آمده، تبلیغی در قالب دوربین مخفی میسازد تا کاری کند کارستان و غیرت مرد ایرانی را قلقلک بدهد.
از بحث زنان در فیلم لاتاری که بگذریم، میرسیم به نمادهایی که به سخره گرفته میشود مانند لاتاری که نماد مهاجرت آسان به ایالات متحدهی آمریکاست و شرکت هواپیمایی امارات که نمادی از موفقیت در عرصهی مدیریت آن کشور کوچک عربیست؛ ولی طوری از لاتاری و رد کردن ایرانیان در آن قرعهکشی صحبت میشود که انگار مهاجرت به آمریکا ارث پدری ملت ماست و عدول از آن خطایی بزرگ است. این مورد یادآور توهمات برخی ایرانیان است که خود را مرکز عالم میدانند و تمام ِ کمکاریها و پیشرفت نکردنهای ایران را بر گردن عواملی موهوم و بیگانه میاندازند؛ گردن همه کس و همه چیز جز خود. زمانیکه موسی در دبی با صدایی آرام و کمی لرزان کم و کاستیهای امروز ایران را با جملهی «قرار نبود اینطوری بشه» توجیه میکند، بیشتر از دلسوزی، حکایت از آن دارد که فیلمساز میخواهد با اشاراهای گذرا به نابهسامانیهای فعلی کشور، از کنار آنها بگذرد و بار ِ مشکلات را به گردن همه بیندازد جز ایرانیان. و مگر غیر از این است که هر کشوری را مردم آن کشور میسازند؟ ولی فیلمساز با یک دیالوگ نصفه نیمهی موسی انتقادی نیمبند به وضع موجود میکند تا دهان مخالفان را ببیندد و فراموشش میشود که اگر امروزه در ایران فقر گسترده هست، اگر فحشا هست و کمکم با سرشکستگی کامل در حال صادر کردن آن به کشورهای حوزهی خلیج فارس هستیم، دلیلش در وهلهی اول افرادی سوجو و سیریناپذیر در داخل کشور هستند که نمیگذارند شکم همهی مردم سیر شود و سپس عوامل بیرونی. اما راه سادهتر همیشه این است که مسئولیتپذیری نداشته باشیم و مشکلات و کمکاریها و کاستیهایمان را گردن دیگران بیندازیم.
و این دقیقا تفکر و ایدئولوژیایست که در فیلم لاتاری شاهدش هستیم. قهرمانان فیلم که مرد عمل هستند، بهجای اینکه شروع به پیگیری کنند تا مشکل از داخل و ریشهای حل شود، با همین رویگرد ِ یافتن مقصر خارجی، ضربتی و احساسی عمل میکنند و برای انتقام گرفتن به شیخنشینی بیابانی میروند که پیشرفت آن در چند دههی اخیر، باور کردنی نیست.
انتقامی که موسی و مرتضی و امیرعلی از سامی (مهدی زمینپرداز) ـ مرد پا انداز ایرانی ـ و شیخ جوان عرب میگیرند، بیشتر از اینکه نشانی از غیرت و عِرق ملی داشته باشد، شبیه به حسادتهای کودکانه و آزمندیست؛ رویگردی که میگوید چون ما نتوانستهایم و نداریم، شما هم نباید بتوانید و داشته باشید!
وقتی دوست موسی (نادر سلیمانی) از رفاه و مکنت شیخنشین دوبی حرف میزند، اشکالی را متوجه زمامداران امارات متحدهی عربی نمیکند، اتفاقا برعکس، اینکه آنان همراه با خفقان سیاسی، رفاه را برای مردمشان فراهم کردهاند تاحدودی قابل ستایش است چون رفاه و زندگی بهتر حق اولیهی هر انسان است و آدمی به دنبال آن؛ اگر ملتی حس کند رفاه کافی ندارد دست به مهاجرت میزند و سعی میکند نکات مثبت کشورها و ملل دیگر را بیآموزند و نه اینکه بر طبل غیرت بکوبد و عملیات تروریستی را در خارج از کشور انجام دهد و به آن ببالد.
باعث حیرت است که فیلمساز و تیم او، متوجه اثری که لاتاری در جهان میگذارد نشده باشند و نقش هنر را در ترویج فرهنگ ملتها نادیده رفته باشند، شاید هم ترور آدمها، به جرمهای واهی، جزيی از فرهنگ و سنت و زندگی ایرانیان شده که حداقل نگارنده از آن بیخبر است و این بخش را نیز باید چون بقیهی نیکیهایمان به جهان، صادر کنیم.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «لاتاری» اینجا کلیک کنید.