افسونگر (۱۳۹۲)
نویسنده و کارگردان: حسین تبریزی
تهیهکننده: مسعود اطیابی
ژانر: اکشن/ اجتماعی / معمایی
محصول: ایران
مدت: ۹۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
جهانگیر شایان (پژمان بازغی) یک فرد دغل و نان به نرخ روز خور است. شغلش وکالت دعاویست و سعی میکند در دادگاهها خود را فردی موجه، پایبند به اصول و صادق نشان دهد. گرچه که اقوام، دوستان، آشنایان و از همه مهمتر خودش میداند که چطور انسانیست.
تیتراژ با تصاویری از زنان شروع میشود. زنی که میخواهد منزل و احتمالا وطنش را ترک کند و زنی دیگر که او را نمیبینیم؛ اما متوجه میشویم که فرزندش سقط شده. همین تیتراژ و سپس تصادف دلخراش اتومبیل با یک کودک کافیست تا بدانیم فیلم افسونگر، حول محوریت زنان و کودکان شکل گرفتهاست.
روز نامزدی خواهر جهانگیر، مهتاب (نیلوفر شهیدی) است و همسرش دیبا (لیلا اوتادی) درگیر آمادهسازی منزلشان برای برگزاری جشن نامزدیست. جهانگیر هم در دادگاه از شاکین پروندهی تصادف کودکی که در تیتراژ دیدیم دفاع میکند. هرچه رانندهی خاطی به او و اولیا دم برای بخشش التماس میکند، کارگر نمیافتد. جهانگیر قویا معتقد است راننده بعد از تصادف باید آن کودک را به بیمارستان منتقل میکردهاست و هر بهانهای که بیآورد غیر قابل قبول است.
در این بین همسر صیغهای جهانگیر، رویا کیوان (شقایق فراهانی)، قصد دارد با دادن رونوشتی از صیغهنامه به دیبا، هم آبروی جهانگیر را ببرد و هم زندگیاش را خراب کند. پس به منزل جهانگیر و دیبا میرود و در خانه منتظر او میماند. جهانگیر باید خود را ده دقیقهای از محل کارش به خانه برساند تا ماجرا ختم به خیر شود؛ اما چون خیلی سریع رانندگی میکند، با کودکی تصادف میکند. حالا جهانگیر بین دو راهی نجات زندگی کودک و نجات زندگی خودش، میماند.
استفادهی خوب از صدا و موزیک، بهرهگیری از نماهای بالا و پایین و کلوزآپ و برشهای متعدد، هم ریتم کار را تند کرده و هم توانسته هیجان به وجود آورد؛ اما گاهی ریتم چنان کند میشود که تمام تب و تاب و هیجان بیننده را از بین میبرد. مثل قیافه گرفتن ِ دست به سینهی خانمها در خانهی جهانگیر و تهدید کردنهای الکی و پوشالیشان.
ایرادات اصلی فیلم افسونگر به فیلمنامه وارد است و غلوهایی که شده. اگر مردی، یک زن را بدون اینکه همسرش در جریان باشد صیغه کند، به عالم و آدم اطلاع میدهد؟ ماجرای رویا را هم همکار جهانگیر، خانم جم (نگار فروزنده) میداند و هم خواهرش مهتاب! البته تا آنجا که ما متوجه شدیم وگرنه بهنظر میرسد همه از این ماجرا با خبر بودند جز خواجه حافظ شیرازی و دیبا!
دیبا زنی همسر دوست، مهربان، نجیب و خانوادهدار تصویر شده و بهنظر تحصیلکرده میآید. آیا زنی وفادار و باهوش مانند او که به همسرش شک کرده، با شنیدن صدای شوهرش پشت تلفن که برای او فیلم بازی میکند و خبر از خرید طلا و دستبند میدهد، قانع میشود؟ او خودش متمول است و محبت و توجه کامل همسرش را میخواهد نه مانند زنان قرنها پیش طلا، تا در برابر هر عمل همسرش، سکوت کند.
جهانگیر یک مزاحم تلفنی ناشناس دارد و با اینکه چند بار خطش را عوض کرده، ولی این مزاحم همچنان شمارهاش را مییابد و به او زنگ میزند. اگر جهانگیر، همانطور که در فیلم نشان داده میشود یک وکیل زبده است، چرا خودش پیگیر این ماجرا نبوده و بالاخره از خانم جم میخواهد تا این مسئله را پیگیری کند؟
جدا از این مزاحم تلفنی که با تماسهای گاه و بیگاهش، تشویش را هم به جهانگیر و هم به بیننده منتقل میکند، مردی که او را تعقیب میکند (تیرداد کیایی) هم مرموزترین کاراکتر فیلم است و بعد از مدتی، احتمالا با خود فکر میکنید این مرد مرموز که همه جا هم حضور دارد، کسی نیست جز همان وجدان جهانگیر که دست از سرش بر نمیدارد و همه جا همراهش است.
ورود ِ رویا به منزل دیبا و شایان و حمل بنزین، شدیدا فیلم شوکران، ساختهی بهروز افخمی را یادآوری میکند، البته سوژهی کلی ِ فیلم، یادآور فیلمهای زیاد و متعدد در سینما جهان است، باری.
جهانگیر که خود منتقد اصلی مرد راننده است، اکنون در همان موقعیت قرار گرفته. اگر بچه را رها کند و به خانهاش برود، شاید بتواند ماجرای رویا را بهنحوی فیصله دهد و اگر نرود و بچه را به بیمارستان برساند، احتمالا زندگیاش با دیبا به اتمام میرسد. انتخاب جهانگیر، تعیین کننده مسیر زندگی خودش و بقیهی شخصیتهای فیلم است. انسانی که میتواند بالاخره در زندگیاش یک بار درست رفتار کند و هم میتواند اوضاع را برای خودش و بقیه بسیار بسیار سختتر کند و دست به هر نوع کار خلافی بزند.
دیالوگهای فیلسوفانهای که بین دو زن ِ جهانگیر رد و بدل میشود و پرسوناژ بسیار منفعل مهتاب، برای فیلمی با ضرباهنگ سریع و اکشن اصلا مناسب نیست. رویا بلند بلند با تلفن جلوی دیبا با جهانگیر حرف میزند و واقعا نمیتوان احتمال داد که دیبا صدای رویا و صحبتهایش را نشنیده باشد! که اگر شنیده، دیگر تهدید کردن جهانگیر معنی ندارد. قدم برداشتنهای رویا و شمارش آنها در خانهی جهانگیر، واقعا چطور میتواند تهدید کننده باشد؟ حس تهدید در این سکانس به هیچ وجه منتقل نمیشود و فقط موزیک و داد و هوار جهانگیر، شاید ماجرا را کمی تهدیدآمیز نشان میدهد.
گرهگشایی بیشتر از بخشهای دیگر فیلم افسونگر کار را از ریتم میاندازد. زنی که بنزین آورده تا خودش و زن جهانگیر و احتمالا زندگیاش را بسوزاند _ البته قرار است تمام این آتش زدن، فقط با بنزینی به حجم یک شیشه کوچک آب معدنی صورت گیرد _، حالا با دیبا راجعبه بچه و زایمان و… حرف میزند و کلی هم میخندند. سپس دیبای عاشق و مغرور هم تا میتواند شوهر خائن و کسی که فرزند خودش را با کتک زدن همسر صیغهایش کشته، شرمنده کند و در نهایت بگی نگی او را میبخشد! رویا هم خیلی خوش و خرم و با ناز و عشوه از زندگی جهان بیرون میرود. جهانگیر هم که متنبه شده، سعی میکند به راننده ماشینی که بچهی ابتدای فیلم را کشت کمک کند و تنها میماند مهتاب خانم که حتما به لطف دیبای دوستداشتنی نامزدی محشری داشته و تا آخر عمر خوشبخت و سعادتمند زندگی میکند!
فیلم افسونگر در بخش اجتماعی و روابط ضعیف عمل کرده و فقط و فقط میتواند در بخش اکشن، یک فیلم سرگرمکننده باشد که هم شما را بخنداند و هم شوکهتان کند.
سالها قبل در خبرها آمد که فیلمی به نام چه کسی امیر را کشت در سینما اکران شده و مردم پس از تماشای آن فیلم ، شیشه ها و صندلی های سینما را شکستن . هیچوقت قسمت نشد آن فیلم را ببینم تا بفهمم چه چیزی باعث این خشم لجام گسیخته در مخاطب شده . تا اینکه امروز فیلم افسونگر را دیدم . حالا شاید درک میکنم چرا آنروزها مخاطبین فیلم چه کسی امیر را کشت ، سینما را در هم کوبیدند . فیلم افسونگر آنجایش مرا به خشم آورد و آب دهان خود را بر سراپای این فیلم پرتاب کردم که نقش منفی فیلم آقای جهانگیر شایان که انسانی دغل باز و ریاکار و به غایت حیوان است بطوریکه چندین انگشتر در دستان دارد و در هنگام دادگاه از آنها استفاده میکند وقتی در موقعیتی قرار میگیرد که ممکن است با یک انتخاب غلط شیرازه زندگیش از هم بپاشد ، خداوند متعال یک فرشته برای این شخص نازل میکند و با کمک امدادهای غیبی به او نشان میدهد که اگر این اشتباه را مرتکب بشوی چه عواقب شومی دارد و در نهایت مخاطبی که آرزو دارد جهانگیر شایان پست فطرت را در حال محاکمه یا بالای چوبه دار ببیند در انتهای فیلم متوجه میشود که یکساعت مشغول تماشای عواقب احتمالی یک تصمیم غلط بوده و شایان در نهایت انتخاب درست را انجام میدهد و مجددا به زندگی برمیگردد تا به حال و حول خودش برسد .خدایی که بخواهد برای انسانهای مظلوم از این فرشته ها نفرستد تا جلوی تصمیم اشتباه آنها را بگیرد و برای انسانهای ظالم شهواتران فرشته نازل میکند ، من به این خدا کافرم . این خدا را میتوان در جنگل ها مشاهده کرد که چگونه به شیر و ببر و پلنگ و لاشخورها یاری میرساند تا آهوان مظلوم را شکار کرده و تکه پاره کنند . دریغا که با نگرشی به نظم حاکم بر هستی میتوان به این حقیقت تلخ مهر تایید زد . آری خدا واقعا با کیست ؟ من در تمام جریان فیلم سخیف و استفراغ گونه تبریزی در حال لذت بردن از مجازات الهی برای یک حیوان ظالم به نام جهانگیر شایان بودم ولی در کمال شگفتی در انتهای فیلم فریب خوردم که اینها همه قدرت ماورایی بود که خدا به شایان عطا کرد تا او را از یک تصمیم اشتباه بعد از تصادف کودک منصرف کند . سینمایی که بابت چنین فیلم استفراغ گونه ای مجوز پخش دهد و بابت آن پول بلیط از ملت بگیرد چنین سینمایی سزاوار شکستن شیشه ها و صندلی هایش است . حالا فهمیدم چرا آن روزها ملت اینگونه با فیلم چه کسی امیر را کشت برخورد کردند .