نام دیالوگ: یک خلوت سهتایی
نام فیلم: پرسه در مه (۱۳۸۸) (۱)
نویسنده و کارگردان: بهرام توکلی
تهیهکننده: جواد نوروزبیگی
ژانر: ملودرام / فلسفی
محصول: ایران
مدت: ۹۰ دقیقه
در این بخش از «منوی فیلم با مخلفات» یعنی بخش «دیالوگ»، دیالوگهای محبوبم را با شما به اشتراک میگذارم و دیالوگ این هفته «یک خلوت سهتایی» نام دارد.
فیلم «پرسه در مه» با آن نماهای رویایی پایانیاش، ریتم کند، موسیقی دلچسب، دیالوگ های نابش، داستان و روایت نامتعارفش بدجوری دلبر است:
«رویا: نفهمیدم کی خوابم برد!.. خیلی وقته میخوام باهات حرف بزنم، من بهت دروغ گفتم، راجعبه بچهمون که سقط کردم.. من الان حاملهام، دقیقش سه ماه و هشت روزه.. تو با من حرف زدی؟ چند دقیقه پیش؟
امین: من دارم بچهدار میشم، صداهای تو سرم هم کمتر شدن، حتی گاهی تو سرم موسیقی میشنوم، این یعنی اینکه دارم خوب میشم، اگر همه چیز همینطور خوب پیش بره پس من برای چی توی کُمام؟ خستهکنندهس که تو گذشتهای که هنوز توش زندهای، مدام دنبال دلیل مرگت در آینده باشی.
رویا: آمادهس..
امین: من آوازهای ِ معدنچیها رو ضبط میکردم. روزی چند ساعت باهاشون بودم، آدمای عجیبی بودن، حرف زدن باهاشون آرومم میکرد.. نمیفهمیدم چرا اینقدر ساده از همه چی راضین.. ازشون عکس میگرفتم، تو عکس لبخند میزدن؛ ولی این فقط ظاهر قضیه بود. همهشون پشت ِ اون صورتهای خندون ِ سیاه، ارواح درب و داغون و زجر کشیده و خستهای رو مخفی کرده بودن که حتی خودشونم میترسیدن باهاش روبهرو بش.. یک روز بعد از ظهر، صدای ریزش از تونل اصلی اومد.. چند تا معدنچی هنوز اون تو بودن، من دویدم قبل از اینکه فکر کنم قراره چی بشه.»
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «پرسه در مه» اینجا کلیک کنید.
ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ