کایه دو فیلم (۱۳۹۵) (۱)
طراح، نویسنده و کارگردان: ميلاد ثابتكار
تهیهکننده: احسان رسولاف
ژانر: مستند
محصول: ایران
مدت: ۹۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
دربارهی «مجله فیلم» (۲) به اندازهی تکتک دقایق، ساعات و روزهایی که دوام آورده و عاشقانه برای انتشار مبارزه کرده، سخنها گفته شده، خوب و بد، زیاد و کم؛ اما همهی این گفتنیها در یک چیز مشترکاند، در ثبت بودن بر جریدهی عالم دوام آن.
نمیشود ایرانی باشید و حتی برای یک بار، نام مجله فیلم را نشنیده، آن را ندیده و ورقش نزده باشید. مجلهای که در روزهای نابهسامانی کشور و ناامیدی جوانانش، اتفاقا توسط چند جوان (آقایان هوشنگ گلمکانی، مسعود مهرابی و عباس یاری) که توانستند بر یأسشان غلبه کنند، شروع بهکار کرد و شد، امید و انگیزه و روزنهای برای جوانان هم نسلاش و نسلهای بعدیاش. مجلهای که برخی آن را «کایه دو سینما»ی ایران مینامند. قیاسی که به نظر من جالب است اما، آن طور که باید و شاید، درخور مجله فیلم نیست. این حرف را از آن جهت نمیزنم چون من عاشق این مجله هستم، بلکه به باور من مجله فیلم بیشتر از آنچه که فکر کنیم، بر گردن سینمای ما، سینماگران ما، مخاطبین ما و صد البته جامعهی ما حق دارد. مجله فیلم نه تنها توانست سینمایی که کاملا در حال از بین رفتن بود را دوباره تشویق و سر ِ پا کند، بلکه ذره ذره، با نقدها، مصاحبهها و مقالات آموزشیاش توانست دانش سینمایی را در ایران بالا ببرد و در رسیدن سینمایمان به جایگاه رفیعی که امروزه در دنیای فیلم دارد نقشی فوق مؤثر ایفا کند در حالیکه سینمای فرانسه در زمان انتشار مجلهی کایه دو سینما، هرگز با این همه معضل و مشکل و کاستی در سینمایش و چنان فضای بسته و ایدئولوژیک اجتماعی و به طبع آن، مطبوعاتیاش مواجه نبود.
و به حق که دیگر زمانش فرا رسیده بود مستندی در مورد مجله فیلم ساخته و به آن ادای دین و احترام شود. مستندی که به همت آقای میلاد ثابتکار، ساخته شد و من همهی شما عزیزان را به تماشایش فرا میخوانم، مستند «کایه دو فیلم».
بیهیچ گزافهگویی، نام مستند ما را وارد فضای فیلم میکند. همه میدانیم که قرار است به تماشای چه بنشینیم، تاریخ و شرایط پیدایش، شناخت عزیزان تحریریه و همکاران، مشکلات ِ بر سر راه، بهرهمندی از صحبتهای صاحبنظران و راز موفقیت و ماندگاری مجله فیلم. پس مستندساز هم خیلی درست، صریح و بیحاشیه، از قول آقای گلمکانی میرود بر سر اصل مطلب یعنی آنچه باعث تولد مجله فیلم، ادامهی انتشار و رسالتش شد: «زنده نگاه داشتن عشق به سینما».
در مستند کایه دو فیلم خیلی خوب از عکسها و فیلمهای آرشیوی استفاده شده است. تماشای یک فیلم قدیمی از غرفهی مجله فیلم بیننده را وارد حس و حال سالهای گذشته میکند. زمانیکه تنها مرجع مخاطبین مشتاق سینما، مجله فیلم بود و سپس حس نوستالژی را در او با نشان دادن فرم اشتراک مجله فیلم، زنده میکند. همچنین تصاویر آرشیوی دیگر که لبخند، بهت و غم را بر بیننده مستولی میگرداند و بدون اشارات مستقیم، فضایی که در آن «سینما در ویدئو» و سپس مجلهی فیلم شروع به کار کرد را ترسیم میکند. مثلا عکسی بر روی دیوار یکی از سینماها که خطاب به تماشاچیان میگوید: «با اسلحه وارد نشوید!» فضایی کاملا متشنج، رعبآور و ناامن را نشان میدهد و اشاره به جسارت سه جوانی میکند که در آن اتمسفر، شروع به نوشتن از فیلم کرده بودند.
ورود به دفتر مجله فیلم، احتمالا آرزوی خیلیها بوده و هست. مکانیکه مطمئنا برای طرفداران مجله جالب است مخصوصا اگر سه ستون ِ اصلی مجله فیلم را پشت میز کارشان بیینند و با فضای کاریشان، آشنا شوند. مسلما من محدویتهایی که مستندساز عزیز با آنها مواجه بودند را نمیدانم؛ اما ای کاش بر روی تیم تحریریه تمرکز بیشتری میشد. مخاطب دوست دارد بداند چه کسانی در مجله فیلم کار میکرده و میکنند و هر کدام چه وظایفی داشته و دارند.
اما پرداختن به ماجرای بنیاد سینمایی فارابی، کمی لحن مستند را تغییر میدهد. در کشور سیاستزدهی ما که حتی آب خوردن هم گاهی میتواند سیاسی و دشمنی کردن و… تلقی شود، ورود به مباحث سیاسی آن هم در عرصهی هنر و سینما، اجتناب ناپذیر است؛ ولی بهتر بود پرداختن به این مقوله کوتاهتر میشد تا فیلم کمی در لحن، نلغزد.
مجلهی فیلم، بیشتر از هر چیزی مجلهی نقد فیلم و سینماست، منتقدینش هم همگی حرفهای هستند و در طی سالها حرفشان را زدهاند، مبارزه کردهاند، جفا دیدهاند و خلاصه آب دیده و به قولی پوستشان کلفت شده است. مسلما آنها بعد از این همه سال، از نقد شدن نمیهراسند و چه بسا که از آن استقبال هم بکنند؛ اما کلیت صحبتها نزدیک به شیفتگیست. گرچه مستندساز محترم سعی کرده که بیطرفی را رعایت کند و قضاوت را بر عهدهی بیننده بگذارد؛ اما رد پای شیفتگی خود ِ ایشان هم در مستند به چشم میخورد و جز بیان چند دلخوری، که آن هم بیشتر متوجه آقای محمد بهشتی شیرازیست، نقد جدی به مجله وارد نمیشود. حتی زمانیکه نقد مجله به خوانندگانش واگذار میشود، باز هم بیشتر عشق و شیفتگی خودنمایی میکنند تا نقد که البته در این مورد باید به خوانندگان مجله فیلم حق داد. کسانیکه این همه سال و چنین مشتاقانه مجلهی محبوبشان را دنبال میکنند و حتی برایش فیلم میسازند، مطمئنا نمیتوانند احساسشان را در مورد مجله نادیده بگیرند؛ ولی در برابر خوانندگان پر و پا قرص مجله فیلم، آقای ثابتکار، پا به دانشگاه هنر و سینما میگذارد و نظرات دانشجویان این رشته را جویا میشود. نظراتی صحیح و قابل تأمل.
از زبان مهمانان مستند میشنویم که جدا از همکاری ِ سه یار مجلهی فیلم، آنها با هم در بسیاری از زمینهها، تفاوت دارند. مستندساز خیلی ماهرانه، بعد از این اشارات، در طول مستند بیننده را با این تفاوتها، آشنا میسازد، از صحبتهای آنان در مورد انتخاب نام مجله گرفته تا علایق و بازیهای محبوب کامپیوتریشان. شاید بد نباشد روزی مستندی با محوریت این سه عزیز، شباهتها و تفاوتهایشان ساخته شود، سه تفنگداری که توانستند کار گروهی را در کشوری چون ایران، با مردمانی شدیدا خود محور، معنا کنند.
در خلال مستند، با نشان دادن جلدهای مجله فیلم، مروری هم بر سینمای کشورمان از گذشته تا حال میشود و خاطرات بینندگان با فیلمهایی تاثیرگذار و ماندگاری چون طعم گیلاس، روبان قرمز، خانهای روی آب و… زنده میگردد. تدوین و فیلمبرداری بیش از هر چیز آرامشبخش است و تاکیدیست بر محیط دوستانه و آرام مجله فیلم و حرفهی روزنامهنگاری.
خوشبختانه مجله فیلم، همواره با زمان و مقتضیات آن پیش رفته و جدا از راه اندازی سایت، اقدام به راه اندازی اپلیکیشن آن هم شده است. دید و حرکتی آوانگارد که نوید ِ ادامهی پر قدرت راه نقد و آموزش سینما را به خوانندگان مجله فیلم میدهد تا اگر روزی، چاپ و انتشار کاغذی منسوخ شود، مجله فیلم همچنان رسانهای باشد که عاشقانه برای سینما کار کند.
در آخر:
میدانم که نقد فیلم، هرگز نباید شخصی باشد و در زمان نوشتن نقد مستند کایه دو فیلم همهی سعیام را کردم که نوشتن نقد برایم شخصی و احساسی نشود؛ نمیدانم چقدر در این امر موفق شدم، اما هرگز نمیتوانم روزهای شاد کودکی را فراموش کنم، درحالیکه هنوز به مدرسه نرفته بودم و تازه قدمام دو برابر مجله فیلم شده بود. روزهایی که مجله را به تقلید از بزرگترها ورق میزدم و با دیدن عکس کارگردانان و بازیگران، نامشان را با صدای بلند به زبان میآوردم. مجلهی فیلم شاید هرگز جوایزی جهانی که لایقش بود را بدست نیآورد؛ اما از دیدی سنمایی، اسکار، نخل طلا، خرس طلایی و سیمرغ بلورین را از قلب تکتک خوانندگانش دریافت کرده است.
و در نهایت یاد میکنم از آقای ایرج کریمی نازنین که فقدانشان، ضربهی سختی بر بدنهی سینمای ما بود.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد.
« هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما »
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «کایه دو فیلم» اینجا کلیک کنید.
۲) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد مجله فیلم اینجا و برای ورود به سایت مجلهی فیلم اینجا کلیک کنید.