چهار راه استانبول (۱۳۹۶) (۱)
نویسنده، کارگردان و تهیهکننده: مصطفی کیایی
ژانر: درام / اکشن
محصول: ایران
مدت: ۱۰۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
سیام دی ماه سال ۱۳۹۵، ایران یکی از تلخترین روزهایش را پشت سر گذاشت. سوختن و ریزش ساختمان پلاسکو فاجعهای ملی بود. آوار و آتش چون اژدهایی مخوف، آتشنشانان جوان و شیردل وطن را بلعید و ایرانیان را سیاهپوش کرد. از طرفی این ماجرا زنگ خطر را هم برای دیگر ساختمانهای قدیمی و بافت فرسودهی کشور به صدا درآورد. در آن حال و هوای غمانگیز و سخت، که جگر مردم برای جگرگوشههای مملکت سوخته بود و اندوه در فضا موج میزد، حدس اینکه به زودی، تراژدی ساختمان پلاسکو دستمایهی آثار هنری از جمله فیلم سینمایی قرار گیرد، دور از ذهن نبود. (۲)
گاهی خود ِ واقعه میشود سوژهی اصلی فیلم و گاهی فقط میشود جزیی از حوادث حاشیهای که کمک میکند تا پیرنگ اصلی جلو برود. نمونهی آن هم دو فیلم در مورد کشتی تایتانیک است، «در شب و یخ» محصول سال ۱۹۱۲ و «تایتانیک» ساخته شده در سال ۱۹۹۷ که اولی صرفا به غرق شدن کشتی انگلیسی پرداخته و دومی، با استفاده از کاراکترهایی حقیقی که در کشتی بودند و تخیل ِ بینظیر دیوید کامرون، ملودرامی عاشقانه و فراموش نشدی را به جهانیان هدیه داده و رز و جک را بدل به نماد عشق کرده. با اینکه اصل قصه کاملا به کشتی تایتانیک وابسته است ـ همانطور که از نام فیلم هم پیداست -؛ ولی هم تراژدیای که برای مسافران رخ داد و مبارزهی آنان با مرگ و هم از غرق شدن کشتی، پا به پای هم پیش میروند و یکی از دیگری سبقت نمیگیرد. بدون تایتانیک و عرشهاش، شاید رز و جک هرگز همدیگر را نمیدیدند و بدون عشق آنها، داستان غمانگیز غرق شدن تایتانیک مجالی دوباره برای بیان شدن نمییافت و تا ابد، جاودانه نمیشد.
همهی اینها گفته شد تا برسیم به فیلم چهار راه استانبول ِ مصطفی کیایی. کیایی سعی کرده از مدل دوم برای نوشتن فیلمنامهی پلاسکو که بعدا به چهار راه استانبول تغییر نام داد استفاده کند و با چنین ساختاری، بار دراماتیک را بالا ببرد و به مسايل مهمی چون زمین خوردن تولیدکنندگان داخلی و عدم مدیریت صحیح بحران هم بپردازد؛ اما دقیقا در فیلم چهار راه استانبول چه اتفاقی افتاده و فیلمساز چقدر توانسته موفق عمل کند؟
فیلمنامه روان و جذاب است؛ اما طنزی که در درون خود دارد، مناسب واقعهی پلاسکو نیست. کیایی خیلی نتوانسته از فیلمهای قبلیاش فاصله بگیرد و باز طنز را کمتر کند. یکی از دلایلش هم حضور برادر فیلمساز در نقش احد (محسن کیایی) است که همواره یک تیپ از خود ارايه کرده، کاراکتری سرحال و شوخ! خب، این کاراکتر شوخ و بامزه با همراهی بهرام رادان در نقش بهمن، شدیدا شبیه نقشهای قبلیشان در فیلم «بارکد» از آب درآمده. فیلم جذابیت بصری دارد که به آن پرداخته خواهد شد؛ ولی فیلمساز با تکرار همان کاراکترهای بارکد و تنها با کمی تغییر، نشان داده که دوست ندارد یا که نمیتواند، از کلیشههای شخصیاش رهایی پیدا کند. واقعهی پلاسکو، تلختر و سختتر از آن بود و هست تا احد و بهمن، مدام خوشمزگی کنند، سعید چنگیزیان بهعنوان قمار بازی که بدل ِ سیاوش قمیشیست در آن ظاهر شود و بیننده هم با شنیدن نام فرنگیس زیر لب زمزمه کند، آخ که دیگه فرنگیس.. فیلمساز در کمال تأسف، مرز بین شوخی و جدی را از دست داده.
اگر ساختمان پلاسکو را کنار بگذاریم و برسیم به فیلمنامه و اصل داستان، ماجرای جالبی را در ورای آتش و ریزش ساختمان مییابیم. روند قصه و افت و خیز آن خوب است. پیرنگهای گوناگون و کاراکترهای هر پیرنگ، در کنار ِ ساختمان پلاسکو به هم میرسند و همه جزئی از داستانی واحد و ناراحتکننده میشوند. با دیدهی اغماض میتوان گفت کیایی دو جا از براعت استهلال کمک گرفته، یکی در ابتدای فیلم که گویی بهمن در حال خفگیست ـ حالا به جای دود با آب ـ و دیگری آتش گرفتن پتوی لادن (ماهور الوند) قبل از آتشسوزی اصلی ساختمان؛ گفته میشود با دیدهی اغماض چون این دو مورد بیشتر شبیه به هشدار دادن است تا براعت استهلال؛ بلاتکلیف و در میانه مانده. اما هشدارهای واقعی در فیلم، زیادی صریح و لوس بیان میشوند. پدر لادن (مسعود کرامتی) کنار در حیاط فریاد میزند: «من امروز پلاسکو رو آتیش میزنم.» این دیالوگ بسیار بد و نابهجاست، انگار بیننده خبر ندارد پلاسکو در آتش سوخته و فرو ریخته و به زودی در فیلم هم شاهد همین واقعه خواهد بود. نشان ِ روی کلاه ایمنی مأمور آتشنشانی و گلهمندی فریبرز (مهدی پاکدل) از او در وسط معرکهی پلاسکو که چرا این نشان را هنوز از روی کلاهت پاک نکردی، مضحک است، و کاملا مشخص که قرار است همین کلاه ایمنی ِ نشاندار، بشود حجتی که آن آتشنشان جوان جانش را از دست داده. صحبتهای بهمن در مواجهه با فرنگیس (سحر دولتشاهی) و جنس ایرانی با برچسب ترک، بعد از ریختن ساختمان، تا حدودی به شعار میرسد. شعارها و حرفهایی که اینقدر زده شدهاند که گویی دیگر اثربخشی خاصی ندارند. اما جدا از همهی اینها و نواقص فیلمنامه، یک دیالوگ، حتی اگر در زمرهی شعار قرار بگیرد، میدرخشد: «ما مدیریت بحران نداریم.» که اگر داشتیم، با وقوع سیل و زلزله و آتشسوزی و..، استانهای کشور چنین فلج نمیشد و مردم اینچنین قربانی، نمیگشتند.
گذشته از اینها، عملا با رهایی یافتن بهمن و احد و لادن از طبقات زیرین ساختمان، فیلم از پلاسکو و آتشسوزی و ریزش آن دور میافتد و وارد مسائل حاشیهای، زناشویی و نامزدبازی میشود. شاید یکی از دلایلی که فیلم از پلاسکو به چهار راه استانبول تغییر نام داده همین باشد چون پلاسکو در بین دو نقطهی عطف ِ فیلمنامه محوریت مییابد و هر چقدر هم به محیط کار احد و بهمن در پلاسکو تاکید شود، آن ساختمان ِ فرو ریخته، از ابتدا تا انتها، بخشی از فیلم نیست.
نگارنده با فیلمساز که گفته «فکر میکنم چهار راه استانبول هیجانش از تمام فیلمهایم بیشتر باشد.» موافق است. کیایی با چهار راه استانبول نشان داده که در ایجاد هیجان و بند آوردن نفس بیننده، میتواند خوب عمل کند. تیم جلوههای ویژهای که او به خدمت گرفته، حرفهای و مسلط، تلفیقی از صحنههای واقعی و تصاویر شبیهسازی شده را به حقیقتی که در پلاسکو بود، نزدیک کردهاند؛ گرچه که میشد لحظهی ریزش ساختمان به مراتب وحشتناکتر از آنچه که در فیلم نمایش داده شد، باشد. با ریزش پلاسکو، قلب ایرانیان هم در سینه فرو ریخت؛ اما این لحظهی تلخ، آن طور که باید و شاید، در فیلم تصویر نشده و نمیتواند تن و بدن بیننده را در سالن سینا بلزاند، بلکه آن سکانس بیشتر متکی به حافظهی مخاطب از آن ماجراست و با اشاراتی، سعی شده همهی آن خاطرات بد و تلخ، در اذهان، زنده شود.
در هر حال، چهار راه استانبول، فیلمیست منسجم و دیدنی، فیلمی که به خوبی از جلوههای ویژه بهره برده و میان این همه فیلم ِ درام و اجتماعی، توانسته هیجان را به سینمای ایران باز گرداند، و اگر کیایی کمی از کلیشههای شخصیاش در شخصیتپردازی و طنازی فاصله بگیرد، با خلاقیت بالایی که دارد و توانایی بازی گرفتن خوب از بازیگراش، میتواند سازندهی آثاری مهیج و متفاوت باشد و روندی رو به تعالی ِ هر چه بیشتر را پی بگیرد.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «چهار راه استانبول» اینجا کلیک کنید.
۲) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد حادثه «آتشسوزی و ریزش ساختمان پلاسکو» اینجا کلیک کنید.