چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت (۱۳۹۳) (۱)
کارگردان: وحید جلیلوند
نویسنده: وحید جلیلوند / حسین مهکام / علی زرنگار
تهیهکننده: محمدحسین لطیفی
ژانر: درام / اجتماعی
محصول: ایران
مدت: ۹۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
فیلم چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت قرار است یک درام متفاوت باشد با داستان و مضمونی متفاوت؛ ولی چندان هم تافتهی جدا بافتهای از کار در نمیآید و مضمونش تا حدود زیادی شبیه به تمام درامهای اجتماعی سالهای اخیر میشود. زنهای ذلیل و وابسته به مرد که بدون سایهی بالای سر، یا نمیتوانند سر کنند یا که کمیت زندگیشان حتما لَنگ است، زنانی که باید گوش به فرمان مردان باشند، کاری نکنند به غیرت ِ ورقلمبیدهی مردشان بر بخورد، از آنان بترسند یا که در برابر هر امر و دستور و طلبکاری و دیوانهبازیشان سکوت کنند و تحمل را برگزینند؛ اما فیلم در ساختار بهتر عمل میکند و در این میان نورپردازی و فیلمبرداری خوب، بسیاری از حرفهایی که فیلمساز قصد گفتنشان را داشت، بدون حاشیه رفتن و بیتکلف، میزند.
مانند بسیاری از درامهای اجتماعی وطنی، این فیلم هم به جامعهی روزبهروز بدحالتر شدهی ما میپردازد، جامعهای که هر روز از تعداد افراد قشر ِ متوسط آن کاسته و به قشر ضعیفش اضافه میگردد و قشر ضعیف، ضعیفتر میشود. حالا تصمیم ِ شخصی و البته بسیار احساسی یک مرد به اسم جلال (امیر آقایی) درام را میسازد. او تصمیم گرفته با کمک دوستش، خسرو (شاهرخ فروتنیان)، علیرغم تمام مشکلات خود، یک روز هم که شده، برای عدهای از مردم ِ دردمند، بشود گوش ِ شنوا. یعنی دقیقا نقطهی عکس مسئولان مملکتی عمل کند. تصمیم جلال، سه روایت در داستان را پیش میبرد. سه روایتی که مانند اکثر درامها، در نقطهای به هم میرسند یا ربط پیدا کرده، از هم تاثیر میپذیرند و در نهایت به یکدیگر گره میخورند. (نمونهی خوب یک فیلم با چند پیرنگ «تقاطع» اثر ابوالحسن داودیست.)
اگر روزی، فردی تصمیم بگیرد به مردم محتاج کمک کند و حرفشان را بشنود، مسلما جمعیت زیادی برای آن فراخوان جمع خواهند شد و تصور این امر برای اکثر ما سخت نیست؛ وقتی هر روز در خیابان و کوچهها شاهد پدیدههایی چون اعتیاد، کارتنخوابی، گورخوابی، سطل زبالهگردی و… هستیم و چند پاره شدن شهرمان و اختلاف طبقاتی مردم را لمس میکنیم، میدانیم که با چنین آگهیای چه بلوایی به پا خواهد شد و بهطبع آن، طبق معمول که در کشورهایی چون ایران تجمع قدغن است! این مسئله نیز موردی امنیتی بهشمار خواهد آمد و عملا پلیس، امکان ادامهی کار را نخواهد داد. حالا فیلمساز به هر دلیلی به پلیس و نیروهای نظامی و امنیتی در چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت کردیت میدهد و با تمنا و خواهش و من بمیرم تو بمیری های جلال و دل رحمی پلیسی که از دل همین مردم است، بالاخره اجازهی شنیدن ِ درد مردم، به جلال و دوستش داده میشود! به هر روی ما با سینما طرف هستیم. جاییکه به هر کسی این امکان داده میشود که به خواب و خیال و آرزوهایش، تحقق بخشد.
در هر پیرنگ سعی شده انسانهایی متفاوت، از نظر شرایط و فرهنگ و سطح مالی وجود داشته باشد. پیرنگهایی که هر کدام بهتنهایی میتوانستند دست مایهی یک درام پر و پیمان باشند. ای کاش فیلمساز عوض اینکه مدام دل بیننده را برای کاراکترها مخصوصا ستاره (سحر احمدپور)، دختری یتیم و بینوا و مظلوم که در بین سنت و غیرت گیر افتاده بسوزانند، حداقل یکی از داستانها را در حد کمال تعریف میکرد تا فیلم به جای این همه بار ِ غم و اندوه، بار دراماتیک بیشتری داشت و در نهایت، به نتیجهای درست و ملموس میرسید نه اینکه در برزخ رها شود.
اما، جدا از روایت و داستان، چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت را میتوان تلنگری محکم به وجدان یافت. جلال و خسرو، دو سوپرمن یا قهرمانی فرازمینی نیستند، پول و قدرتی هم ندارند، اتفاقا خودشان هم از همین مردم هستند با دردهایی مشترک با آنان و اصلا به همین خاطر است که میخواهند به داد حداقل یک نفر از آنها برسند؛ تنها تفاوت این دو با بقیه جسارتشان است و احساس مسئولیتی که در قبال جامعهشان میکنند؛ یعنی دقیقا آن احساس مسئولیتی که قدرتمندان و صاحبمنصبان نمیکنند و این خودش بزرگترین درد یک جامعه است. جامعهای که در آن پاسخ به مطالبات مردمی، صورت نمیپذیرد.
جلال و خسرو حتی طاقت نگاه کردن به این جمعیت ِ چشم انتظار را ندارند، چه رسد که بخواهند به حرف و دردل آنان گوش دهند؛ اما با سعه صدر برای همهی آنان میشوند گوش و بعد از اتمام این ماجرا و رفتن همهی مردم، بار دیگر پای وجدان به میان میآید، درست زمانی که آن دو باید انتخاب کنند «چه کسی؟»؛ انتخاب اینکه کدام یک از این افراد مستمندتر و محتاجتر است، میتوانست یکی از سختترین و پرتعلیقترین لحظلات فیلم را بسازد که خب، این فرصت عملا از دست رفت و در واقع یک طورهایی از زیر بار نشان دادن آن، شانه خالی شد.
تصویربرداری و نورپردازی ماهرانه با هدایت درست جلیلوند، هر نما را به سر منزل مقصود رسانده و و حس و حالش را انتقال داده؛ دقیقا مانند بازیهای خوبی که فیلمساز از بازیگران فیلمش گرفته که حتی در سکوتشان هم سخنهاست. یکی از نماهای زیبا و مفهومی فیلم، زمانیست که لیلا (نیکی کریمی) در سالن غذاخوری کشتارگاه، از پشت ِ شیشهی موجدار و بیکیفیت ِ پنجره به دخترکش نگاه میکند؛ اینجاست که هم او و هم مخاطب آیندهای نیمه روشن و احتمالا، پر تلاطم و بیثبات را برای کودکی میبینند که شدیدا غمگین است و متأثر از احوالات نابهسامان خانوادهاش.
چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت،در مجموع فیلم خوبیست و گرچه در قصهگویی و روایت حرف تازهای برای گفتن ندارد و چند جا هم ضعیف عمل میکند؛ اما با میزانسنی دقیق و رگههایی از خلاقیت در دکوپاژ که به وضوح به چشم میخورد، فیلمی شریف در کارنامهی یک فیلمساز دغدغهمند بهشمار میآید. فیلمسازی که گرچه نقش همسر لیلا را در فیلم خودش ایفا کرده؛ اما او را بیشتر در قالب جلال میتوان یافت و شناخت.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» اینجا کلیک کنید.