چرنوبیل (۲۰۱۹) (۱) (۲)
Chernobyl (2019)
امتیاز مینیسریال «چرنوبیل» از پنج ستاره: ****+ (چهار و نیم از پنج)
کارگردان: یوهان رنک
خالق، طراح و نویسنده: کریگ مازن
تهیهکننده: سن ولنبرگ / کریگ مازن / کرولین استراوس / جین فیثرستون
ژانر: درام-تاریخی
محصول: ایالات متحده آمریکا / بریتانیا
تعداد: یک فصل، ۵ قسمت
مدت هر قسمت: ۷۲ – ۶۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان سریال لو برود.”
نام افراد، در کشورهایی که بهصورت ایدئولوژیک اداره میشوند، مهم است؛ در حقیقت نام بنیانگزاران ایدئولوژی، کمکم به نماد آن تفکر و سپس به بخشی از خود ایدئولوژی تبدیل میشود و رهبران اسبق و سابق و فعلی آن کشورها، به آن نامها مدیون شده و چه دلشان بخواهد و چه نه، چه بالاخره روزی بتوانند از زیر سایهی آن اسامی بیرون بیایند و چه نه، چه با همهی رفتارها و تصمیمات بنیانگزاران موافق باشند و چه نه، شرایط و منافعشان ایجاب میکند آن نامها را بر هر شهر و شاهراه و میدان و خیابان و کوچه و ساختمان و مدرسه و.. در کشورشان بگذارند و وانمود کنند که چقدر برای آن اسامی احترام و ارزش قائلند تا شاید بتوانند برای خود جایی در آن ایدئولوژی باز کرده، به ریاست خود بر کشور و مردم را ادامه دهند و روزی تابلویی با نامِ خودشان نیز، بر سردر اداره و سازمانی نصب شود. انگار این اسامی که رهبران کشورهای ایدئولوژیک هر روز، بهزور بهخورد مردمشان داده و به آنان حقنه و اماله میکنند، قرار است بدن فاسد و رو به اضمحلالِ ایدئولوژیِ محتضر را که هر ذهن آگاه و دانایی، با نگاهی گذرا به تباه بودنش پی میبرد، در ظاهر زنده نگه دارند و مرتبا به مردم یادآور شوند که تا ابد، گرفتار تفکراتِ آن اسامی شدهاند و هرگز مفری نخواهند یافت.
البته که در این کشورها، فقط اسم کافی نیست بلکه تصاویر ریز و درشت، مجسمه و صدای بنیانگزاران هم باید مدام به مردم تحمیل شود. بنیانگزارانی که بعضا هفت کفن پوساندهاند؛ اما برای حفظ قدرت و جایگاه رهبران فعلی، باید در جلوی چشم مردم زنده و حاضر و ناظر و آگاه بر همه چیز و همه کس تصویر شوند، مردم نباید نیستی آنان را بپذیرند و برای لحظهای به ایدئولوژی جاری در کشورشان شک کرده و به آن نقدی وارد سازند؛ بنابراین اسامی و تصاویر و صداها و.. همه جا هستند، در روزنامهها، رادیو، تلویزیون، کتب درسی، حتی بالاجبار در مغازهها و فروشگاهها چون مردم باید همیشه سایهی سنگین ایدئولوژی بر زندگیشان را حس کنند. نمونهاش آلمان نازی در زمان هیتلر، ایتالیای فاشیستی با رهبری موسولینی، کرهی شمالی تحت هدایت رهبر فعلی و سابق و اسبقش، اتحاد جماهیر شوروی و.. .
اما این نامگذاریها و جوسازیها تنها برای مردم صورت نمیگیرد، بلکه برای خودنمایی و شاخ و شانه کشیدن برای کشورها و دول دیگر نیز کاربرد دارد، برای همین بر پایگاههای نظامی، کارخانهجات ساخت سلاح و نیروگاههای اتمی هم، اسامی بنیانگزاران یا نامهایی که از شاخصههای ایدئولوژی به حساب میآیند گذاشته میشود. در کشورهای ایدئولوژیک که کمکم پشتوانهی مردمی را از دست میدهند، بالا بردن توان نظامی و خرید و تولید سلاح شیمیایی و میکروبی و هستهای، برای سرکوب داخلی و مبارزه با جهانیان الزامیست. در حقیقت همه چیز فدای حفظ ایدئولوژی میشود تا قدرت از دست عدهای نرود. جان آدمها مهم نیست، حقیقت و آزادی و کیفیت زندگی مهم نیست، فقط ایدئولوژی مهم است؛ ایدئولوژی نباید زیر سوال برود، نباید با دیدهی تردید به آن نگاه شود، نباید اما و اگر واردش شود تا مبادا پایههای قدرت به لرزه درآید. در این سبک از کشورداری، همه چیز و همه کس مطلق است، یا سفید و یا سیاه؛ یا فرد از لحظهی تولد تا مرگ بیچون و چرا از دستورات پیروی کرده و طبق خواستهی حکومتِ ایدئولوژیک کنترل زندگی و عقل و احساساتش را به آنان میسپارد ـ در برخی کشورها سعی میشود زندگی پس از مرگ افراد هم کنترل شود! – یا باکوچکترین مکث و تفکر به لیست سیاه و دشمنان میپیوندد و خطاکار و جاسوس و خودفروخته لقب میگیرد، چون سیستم میگوید این مردمِ خطاکار و دشمنان هستند که اشتباه میکنند نه ایدئولوژی؛ سیستم خطا نمیکند، بری از اشتباهست، درست است و عین حقیقت و شکستناپذیر و به این ترتیب، با نپذیرفتن نواقص و ضعفها و پیروزی نامیدن هر شکست و سرپوش گذاشتن بر اشتباهات و مسکوت نگه داشتن قضایا سعی میکنند قداست سیستم را حفظ کرده و به مردم بقبولانند در هر شرایطی باید به ایدئولوژی پایبند ماند و بیچون و چرا به بنیانگزارانش اقتدا کرد. این دیدگاه و طرز برخورد با هر مشکلی، باعث میشود که ایدئولوژی با کوچکترین مسائل جاری در کشور و زندگی افراد گرهی کور بخورد و هر حرف و اعتراض و نقدی، ولو اجتماعی و مدنی و آموزشی و..، بهنوعی سیاسیکاری و رو در روی سیستم ایستادن تلقی شود و کلیهی افراد جامعه مجرم باشند، مگر خلافش ثابت گردد.
یکی از نمونههای مهم آنچه که در مورد کشورداریِ ایدئولوژیک گفته شد و زندگی میلیونها انسان را تحت تاثیر خود قرار داد و داده است، انفجار رآکتور شمارهی ۴ نیروگاه چرنوبیل یا با اسم دقیقترش، پایگاه هستهای «ولادیمیر ایلیچ لنین» است که در ۲۶ آوریل سال ۱۹۸۶ بهوقوع پیوست. اتفاقی که در ابتدا، اتحاد جماهیر شوروی سعی کرد بیاهمیت و سپس کماهمیت نشانش دهد و با لاپوشانی و اقتدا به نام لنین و اینکه انشاالله گربه است، اتفاق رخ داده را نپذیرد و با جان انسانهای زیادی بازی کند؛ اما از آنجایی که تبعات این حادثهی شوم به خارج از مرزهای شوروی رسید و کمکم در موردش حرف زده شد و نتیجهی تحقیقات در مورد انفجار به جهانیان مخابره شد، رهبران شوروی، با اکراه حادثهی پیش آمده را پذیرفتند گرچه که هنوز هم دولت وقت روسیه، تعداد دقیق قربانیان انفجار چرنوبیل را اعلام نکرده و گسترهی فاجعه را انکار میکند. چرنوبیل، یک تراژدی انسانی و محیطزیستیست که کتابهای زیادی در موردش نوشته و بهتازگی مینیسریال بسیار خوبی هم در موردش ساخته شده که بادقت و ظرافت به داستان اصلی پرداخته و نقدی صریح و تا جایی که ممکن بوده بهدور از شعار به کمونیسم و در مقیاس بزرگتر به کشورهایی که سیستم ادارهشان بر اساس ایدئولوژیست، داشته است.
مینیسریال چرنوبیل، حکایتیست بیپروا و دردآور که با قساوت کاگب سعی شد زیر سایهی شوم ایدئولوژی کمونیسم قرار بگیرد و همه چیزِ آن اتفاق در نیروگاه چرنوبیل و شهر «پریپات» (۳) دفن شود تا مبادا ابعاد فاجعه فاش و حقایقش به بیرون از دیوارهای قطور کرملین درز پیدا کند؛ اما درگیر شدن کشورهای بسیاری در اروپا و شهامت چند تن از جمله پروفسور والری لگاسف (با بازی جرد هریس) باعث شد تا اشکالات نیروگاههای اتمی شوروی برای جهانیان روشن و جان انسانهای زیادی که در معرض خطر بودند نجات یابد و بیش از قبل پایههای قدرت شوروی به لرزه درآید تا جاییکه نمیشود اثر انفجار چرنوبیل بر فروپاشی شوروی را انکار کرد.
فیلمنامه خوب نوشته شده و در همان ابتدا، تنها با یک سکانس، مخاطب را جذب میکند. ما با مردی بیمار طرف هستیم که حقایقی را بازگو میکند و از لحاظ روحی کاملا در هم شکسته است. فضای خانهی او، حرکت آرام و مرموز دوربین، حال و روز مرد و تنالیتهی آبی، سردی و وحشت را القا میکند و دیری نمیپاید که بیننده به درون شوروی کمونیسم پرت میشود و سنگینی و خفقان فضای آن دوره را حس میکند و با خودکشی مرد، نفسش حبس میشود تا تعلیق به اوج خود برسد و عوامل چرنوبیل، بهسبک خودشان، به او خودشآمد بگویند و او را اسیرِ قصه کنند.
چرنوبیل، تاثیرگذار است، یک تراژدی ترسناک و ملودرام که فلشبکهایش سر زمانِ درست اتفاق میافتند. قاطی شدن ملودرام در قصهای چنین، لاجرم است. چاره نیست، برای نشان دادن ابعاد فاجعه نیاز است تصاویر رقتبار نمایش داده شوند. البته که ملاحظهگری هم در سریال لحاظ شده و سعی شده بیننده خیلی زجر نکشد؛ از طرفی هم نمیشده آسیب جسمانی نمایش داده نشود پس گریمورها آنچه در چنته داشتند را رو کرده و باورپذیر از بین رفتن سلولهای بدن چند تن از قربانیان اولیهی انفجار را ـ البته در حد نیاز – بازسازی کردهاند تا ناراحتیِ عمیق ایجاد کنند و در نتیجه، اینچنین، درام خواه ناخواه به سمت ملودرام پیش برود؛ اما گاهی ملودرام در این مینیسریال بهعمد غلیظ میشود. نگارنده میگوید بهعمد چون معتقد است غلظت ملودرام از دست کارگردان در نرفته، بلکه او از قصد زیادهروی کرده ـ مثلا در ماجرای پیرزن کور ملودرام به اندازه است؛ اما در خرده داستان سرباز نوجوان، بهعمد غلیط شده ـ تا حتی به سانتیمانتالیسیم نزدیک شود که میشد جلوی آن را گرفت و سریال را تا حد امکان بیطرف نگه داشت و از چهارچوبِ فرم درست و بهاندازه بیرون نزد؛ اما شاید بیطرف بودن همیشه درست نباشد، حتی اگر به قیمت کمی کشدار شدن و از ریتم افتادنِ کار تمام شود. مثلا برای مبارزه با سیاستمدارانی تندرو که از ایجاد جنگ اتمی، هیچ ابایی ندارند و جهانیان را به آن تهدید میکنند، چه مثالی بهتر از چرنوبیل میتواند برای مردم زده شود تا آنان با نیروی افکار عمومی در برابر چنین مجنونان قدرتمندی ایستادگی کنند؟ برای رسیدن به این مهم، فضای مینیسریال اهمیت مییابد و بنابراین فضای چرنوبیل، ملودرام غلیظ را میطلبد. درست مانند دست بردن در داستان اصلی و اضافه کردن کاراکترِ خیالی یولانا خومیوک با بازی امیلی واتسون که برای پیشبرد داستان لازم دانسته شده و اتفاقا این کاراکتر در سریال کار میکند و حضورش بهعنوان یک زنِ سرسخت، لازم و تا حد زیادی تسکین دهنده و تلطیف کننده است.
بنابراین بزرگترین و مهمترین شاخصهی چرنوبیل، نه نمایش استادانهی انفجار است و نه نقدی که به کشورهای ایدئولوژیک وارد آورده، نه حتی هنر کارگردانی و فیلمبرداری و نورپردازی و بازیگری و انتخاب هنرمندانهی لوکیشنها و استفادهی درست از موسیقی و صدای محیطی و.. است، بلکه تمرکز بر روی زندگی مردم واقعی و بیگناه و قربانیان و قهرمانان آن فاجعه است. قصه حسابش را از سیاستمداران جا کرده و میشود گفت در برابر آنان موضع گرفته و به مردمی پرداخته که فدای یک اشتباه و بعد فدای اشتباهِ بزرگترِ سرپوش گذاشتن بر فاجعهی اولیه شدند تا فجایع بیشترِ انسانی، اقتصادی، محیطزیستی و از همه مهمتر روحی و روانی برایشان رقم بخورد؛ اما اگر از خودگذشتگی و شهامتشان نبود، این ماجرا هیچگاه بهدرستی روایت نمیشد و شاید هنوز، بسیاری از ما حرفهای سیاستمدارانی را باور میکردیم، که معتقدند سرکوب و خفه کردن و قدرت نظامی و کشتن و بریدن زبان و انگ زدن، از زوالشان جلوگیری کرده و حفظ سریر قدرت به هر قیمتی، بر آرامش و سعادت ملتها ارجح است.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد مینیسریال «چرنوبیل» اینجا کلیک کنید.
۲) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد «فاجعهی هستهای چرنوبیل» اینجا کلیک کنید.
۳) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد شهر «پریپیات» اینجا کلیک کنید.