خانه / نقد فیلم / ویلایی‌ها (۱۳۹۵)

ویلایی‌ها (۱۳۹۵)

ویلایی‌ها (۱۳۹۵)

کارگردان: منیر قیدی
نویسنده: منیر قیدی / ارسلان امیری
تهیه‌کننده: سعید ملکان
ژانر: جنگی / درام
محصول: ایران
مدت: ۹۰ دقیقه

“توجه فرمایید،‌ با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”

 هوویی به نام وطن 

فیلم ویلایی اولین فیلمی‌ست که منحصرا به زنان در زمان جنگ ایران و عراق اشاره می‌کند و از آن‌جایی که یک خانم این فیلم را ساخته است، باید گفت ریزه کاری‌های زنانه تا حدود زیادی در آن رعایت شده است. ریزه کاری‌هایی که بیشتر به احساسات و نقش مادری بر می‌گردد تا چشم انتظاری برای همسران در حال جنگیدن با دشمن بعثی.

ویلایی‌ها
ویلایی‌ها

نام ویلایی‌ها ناخودآگاه خیلی از ما را به یاد ویلا و شمال می‌اندازد؛ اما از آن‌جایی‌که در زمان جنگ همه چیز طور دیگری‌ست این ویلاهایی که زنان رزمندگان در آن حضور دارند، در جنوب کشور و شهر اندیمشک است.

خانم خیری (پری‌ناز ایزدیار) همسر فرمانده حمید خیری (صابر ابر) است و مدیریت مجموعه‌ی ویلاها و زنان را بر عهده دارد. او سعی می‌کند زنی مقاوم و مهربان باشد و بیشتر به بقیه رسیدگی کند تا خود و فرزندان خویش؛ ولی گاهی اوقات مدیریت او جنبه‌ی دخالت در زندگی افراد را می‌گیرد و از حد و حدود خارج می‌شود به‌طوری‌که زندگی و شاید آینده‌ی آن‌ها را تحت تأثیر قرار دهد.

سوالی که برای من ایجاد شد این بود که چرا این زنان این‌جا هستند؟ چرا هر کدام در شهر خودشان نمانده‌اند؟ این سوال دو پاسخ دارد، یکی آن‌که این خانم‌ها خواسته‌اند نزدیک همسران‌‌شان باشند و دوم این‌که می‌خواهند کاری پشت جبهه‌های حنگ انجام دهند. مورد اول تا حدودی به چشم می‌خورد. این زنان در انتظار حضور همسران‌شان نزد خود و فرزندان‌شان هستند، گرچه که این چشم انتظاری آن‌چنان که باید و شاید در نیآمده است و اما مورد دوم. کار این زنان پشت جبهه‌ها چیست؟ ما کوهی از لباس‌های رزمندگان را می‌بینیم؛ ولی فقط خانم خیری آن‌ها را می‌دوزد. پس بقیه چه کار می‌کنند؟ فقط قند خورد می‌کنند و با بودن‌شان در مجموعه ویلاها خرج روی دست دولت می‌گذارند؟ چرا جوان‌ترها به بیمارستان نمی‌روند و آن‌جا خدمت نمی‌کنند؟ اصلا کار خانم‌های جوان در مجموعه ویلاها چیست؟ خاله‌زنک بازی و غر زدن و دعوا با مادر شوهر؟ متاسفانه فیلم نتوانسته ماهیت اصلی حضور بانوان رزمندگان را در فیلم به درستی نشان دهد در حالی که در عکس‌های حقیقی از جبهه و جنگ در تیتراژ نهایی، زنی را اسلحه به دست در کنار همسر یا برادرش می‌بینیم، زنانی جنگنده نه منفعل.

ویلایی‌ها
ویلایی‌ها

عزیز (ثریا قاسمی) همراه احسان و آزاده، نوه‌هایش به مجموعه ویلاها آمده تا احتمالا دست عروسش سیما (طناز طباطبایی) که می‌خواهد بچه‌ها را بردارد و از ایران خارج کند را از بردن نوه‌هایش کوتاه کند. البته بهانه‌ی این خانم این است که بچه‌ها باید پدرشان، داوود را ببینند و با دزدیدن پاسپورت‌ها، عملا عروسش و نوه‌هایش را زندانی می‌کند. پدری که تا آخر فیلم او را نمی‌بینیم و نقطه‌ی قوت چشم‌انتظاری در فیلم همین نبود داوود است.

راه ارتباطی بین اخبار جبهه و ویلاها، الیاس (علی شادمان) است. هر بار که او از راه می‌رسد، زنان وحشت می‌کنند و احتمال می‌دهند قرار است خبر شهادت همسرشان را بشنوند.

فضای تعلیق در فیلم خوب و نفس‌گیر است و بیننده را تحت تاثیر قرار می‌دهد. خبرهای شهادت به زنانی جوان و منتظر که فرزندان کوچک یا در راه دارند، تکان دهنده است. شوکه شدن سمیه بعد از شنیدن ِ خبر شهادت همسرش و سپس جیغ‌های پیاپی او که نشان از زایمان زودرس‌اش دارد، دل‌خراش است و حال و هوای غم‌زدگی و بی‌پناهی را به خوبی منتقل می‌کند.

سکانس‌ها اکثرا تاثیرگذارند و احساسات را شدیدا درگیر می‌کنند. سکانسی که جوان رزمنده، عزیز را مادر خود می‌بیند، زنانی که در رخت‌شور خانه مرثیه‌خوان، کار می‌کنند، آژیر وحشتناک خطر که لرزه بر اندام‌ همه‌مان می‌اندازد و فرار به سمت پناهگاه و نگاه‌های شکاک به خانم خیری برای داشتن ماسک شیمیایی، شکستن شیشه‌ها و حضور سیما در غسال‌خانه که وحشت او، نشان از عشقش به داوود است و… .

ولی بهترین سکانس به نظر بنده، تیراندازی هوایی‌ست که به سمت زنان و کودکان می‌شود. این سکانس گرچه بسیار حرفه‌ای و خوب کار شده؛ اما یک ایراد بزرگ دارد و آن این‌که هیچ‌کس در این حمله‌ی وحشتناک حتی زخمی هم نمی‌شود.

ویلایی‌ها
ویلایی‌ها

شوهران به خاطر جنگ و این‌که اکثرشان مسئولیتی خطیر در جبهه‌ها دارند، نوبتی و خیلی دیر موفق می‌شوند به خانواده‌های‌شان سر بزنند. این نوبتی آمدن‌ها، وقتی می‌بینی یک خانواده شاد می‌شوند و خانواده‌ی دیگر ماتم می‌گیرند، بسیار جان‌سوز است، مخصوصا در مورد بچه‌ها. بچه‌هایی که نه می‌دانند جنگ چیست و نه می‌توانند به درستی حس خودخواهی و جهان‌گشایی عده‌ای در رأس قدرت را درک کنند. کسانی که سر هیچ و پوچ باعث می‌شوند تا پدرها و مادرها از فرزندان‌شان جدا شوند.

در فیلم ویلایی‌ها در خلال صحبت‌های سیما و خیری با هم بحث قهرمانی پدرها برای فرزندان‌شان پیش می‌آید. مادرها از جانب فرزندان‌شان حرف می‌زنند و مسئله اصلی این است که وقت این بچه‌ها بزرگ می‌شوند آیا نظر مادرهای‌شان را در مورد قهرمان یا ضد قهرمان بودن پدرشان دارند یا خیر. این دیالوگ‌ها در فیلم، مرا سخت به یاد فیلم “الجنه الآن” (اینک بهشت) ساخته‌ی هانی ابو اسعد انداخت. جایی که سعید (قیس ناشف) با دختر یکی از شهدای مقاومت حرف می‌زند و پدر او را قهرمان ملی می‌خواند در حالی‌که نظر دختر آن شهید مقاومت فلسطین اصلا این‌طور نیست. او ترجیح می‌داده پدرش زنده و کنارش باشد تا که شهید شود و در کودکی او را تنها بگذارد. به هر روی، شهادت پدرها و مادرها، موضوعی نیست که بتوان از جانب بچه‌ها در موردش حرف زد و باید سال‌ها بعد، از همان کودکان دیروز پرسیدش.

بهره‌گیری از زوایای مختلف دوربین مخصوصا لانگ شات‌های هوایی، یکی از نقاط قوت فیلم است و اگر چند مورد درباره‌ی تدوین را نادیده بگیریم و ضرب‌آهنگ کند فیلم را هم کنار بگذاریم، باید گفت گریم طبیعی، موسیقی آرام و درخور و طراحی صحنه‌ی درست و دقیق، فیلم را در مقام فیلم اول یک فیلم‌ساز، قابل قبول و دل‌نشین کرده است.

زمانی‌که حمید شهید می‌شود و خانم خیری قصد بازگشت به تهران را می‌کند، عملا باید مدیر جدیدی برای مجموعه ویلاها انتخاب شود و تلویحا این امر بر عهده‌ی سیما قرار می‌گیرد. او که به تازگی روابط خوبی با مادر شوهرش برقرار کرده، شاید بعد از درد دل عزیز در مورد برادر شوهرش یوسف و ماجرای غسال‌خانه کم‌کم نظرش در مورد ماندن یا رفتن عوض شده باشد؛ ولی آیا این تحول ِ اندک اندک در سناریو جاری‌ست یا باید از آن به عنوان حفره‌ای در فیلم‌نامه نام ببریم؟ چطور با این همه مصیبت و بمب‌باران و… نظر سیما عوض شده است؟ این شخصیت ِ در ابتدا بسیار سر سخت، چرا این‌گونه دچار تحول می‌شود؟ شاید می‌شد روی این بخش از سناریو و تحول سیما، بیشتر کار کرد.

نوای اذان زنده یاد آقای مؤذن‌زاده، در پس ِ آن همه ناراحتی و استرس، شدیدا روح‌نواز و آرامش‌بخش است.

بازی‌ها بسیار قوی‌ست و گاهی حتی یک نگاه ِ بازیگران چنان تاثیرگذار است که بیننده را از خود بی‌خود می‌کند و اشکش را در می‌آورد.

در فیلم از احساسات مبهم زنانه حرف زده می‌شود. این‌که وقتی زنان ساکن ویلاها، خبر شهادت یکی از رزمندگان را می‌شنوند، عمیقا ناراحت می‌شوند؛ ولی از این‌که همسر خودشان زنده است، در دل شادی می‌کنند. درست مانند این است که در زمان عادی راضی به مرگ هیچ‌کس نیستید؛ اما وقتی که خود یا عزیزتان به عضو پیوندی نیازمند است، شاید هر لحظه انتظار مرگ مغزی شدن عزیز کس ِ‌دیگری را بکشید و عذاب وحدانش را هم تحمل کنید. این حس ِ دوگانه و ناراحت کننده، دست بشر نیست. فقط باید تحملش کرد و سعی کرد تا بر آن غلبه کرد. یک سعی نافرجام.

فیلم ویلایی‌ها یک فیلم زنانه، پر احساس و دوست داشتنی‌ست که به بحث در مورد قشری در زمان جنگ ایران و عراق پرداخته که تا کنون کمتر از آن عزیزان ِ بردبار سخن به میان آمده است. حرف از مادران و زنانی هراسان و مقاومی است که عاشق همسر و فرزندان‌شان بودند و هستند و حرف از کودکانی‌ست با دل‌هایی پاک و زلال چون آینه، که چون خواستند، خداوند اجابت کرد و برای شاد کردن‌شان، دریا را به وسط بیابان خشک و برهوت آورد.

این را نیز ببینید

میدان سرخ

میدان سرخ (۱۴۰۰)

میدان سرخ (۱۴۰۰) (۱) کارگردان: ابراهیم ابراهیمان / بهرام بهرامیان / کمال تبریزی و… نویسنده: …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *