وحشیطور (۲۰۱۵) (۱)
(Wildlike (2015
نویسنده و کارگردان: فرانک هال گرین
تهیهکننده: فرانک هال گرین / جولی کریستاس / شویلر ویز / کریستین وچون
استودیو: آلاسکا فیلم
ژانر: ماجراجویی / درام
محصول: آمریکا
مدت: ۱۰۴ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
وحشیطور فیلمیست که در بستر حیاتوحش رخ میدهد، با کمترین دیالوگ در آلاسکای زیبا و بکر و دوستداشتنی؛ فیلمی که به ظاهر در جهان آرام جنگل و حیوانات تعریف میشود؛ اما حکایت از خوی وحشی و درندهی آدمیان دارد.
مکنزی (الا پورنل) دختر معصوم و چهارده سالهایست که در نوجوانی با روی دیگری از زندگی روبهرو شده. او که پدرش را از دست داده و مادرش در حال طی کردن دورهی درمانیست، قرار میشود برای مدتی با عمویاش (برایان گراتی) در آلاسکا زندگی کند، عمویی که می بایست مانند پدرش باشد؛ اما او را مورد آزار جنسی قرار میدهد. مکنزیِ آزاردیده، نه کسی را دارد که به او بگوید چه رفتاری را تحمل کرده و نه جایی را که به آن مکان پناه ببرد، فقز این را میداند که یکمرتبه و بیمقدمه به دنیای خشن آدم بزرگها پرت شده. امکنزی سردرگم است و نمیتواند این ماجرا را هضم کند، پس غریزی عمل کرده و فرار را بر قرار ترجیح میدهد و در این راه به آدمهای مختلفی برمیخورد. زن و مرد و پیر و جوان؛ اما آیا او میتواند دوباره به کسی اطمینان کند؟
خط سیر داستان بسیار روان است. دیالوگهای قصه کم؛ اما کاملن مفید و مناسب است برای مشخص شدن موضوع. برخی از این دیالوگها را نمیشنویم، بلکه آنها را بهصورت پیامک در گوشی مکنزی میخوانیم و اینگونه مخاطب خود را کاملن درگیر ماجرا حس میکند و لحظهای از دیدن فیلم منفک نمیشود.
مسئله اعتماد به افراد در این فیلم به طور جدی به چالش کشیده میشود؛ به نحوی که بیننده نسبت به عموی قصه، با این که از عمل خود اظهار پشیمانی کرده، تنفر عجیبی حس میکند و این تنفر و ناراحتی زمانی به اوج خودش میرسد که عموی مکنزی، در کشتی دیده میشود و این فکر به سراغ مخاطب میآید که اگر مکنزی دوباره به دست او بیفتد چه رخ خواهد داد و چه بر سر او خواهد آمد؛ انگار مخاطب هم نمیتواند به این مرد اعتماد کند و هدف فیلمساز هم دقیقن همین است. فیلمساز بازمینهچینی صحیح و لحظه به لحظه اوج دادن به قصه و هدایت آن، به مقصود دلخواهش رسیده: مردی که به محارمِ خردسال خود رحم نمیکند، نمیتواند و نباید آزادانه در جامعه زندگی کند و این هشداریست برای همهی والدین که آسیبهای اینچنینی را از جانب نزدیکترین افراد جدی بگیرند.
استفاده از طبیعت بکر آلاسکا و سکوت و آرامش جنگل، در کنار موضوع حساسی چون آزار جنسی توسط محارم که فیلمساز دست روی آن گذاشته کمک شایانی به فرم فیلم کرده. در دل جنگلِ ساکت، جنایت رخ میدهد و در پس سکوت بیش از حد آدمها نیز دردی نهان شده و اینچنین هال گرین تشابه و تعادلی را بین قصه و بستر روایت برقرار کرده.
در برابر عموی مکنزی، رنه (بوروس گرینوود) را داریم، مردی که با مکنزی نسبتی ندارد و همخون او نیست؛ اما بهواسطهی یک آشنایی ساده و همسفر شدن آنها با یکدیگر، دخترک داستان اعتماد از دست رفتهاش را، دوباره بدست میآورد. رنه غریبهای که پایبند ارزشهای انسانی و اخلاقیست و در تقابل با عموی مکنزی، مانند خیر در برابر شر میماند.
شاید بتوان گفت این اعتماد از لحظهای بهطور جدی شروع به شکل گرفتن میکند که مکنزی و رنه در دل جنگل برای رهایی از خرس درنده با هم همکاری و ناچار بههم اعتماد میکنند، البته که این اعتماد چند بار متزلزل میشود، مثلن در سکانسی از فیلم، مکنزی بعد از دانستن این که رنه بیوه است، حس میکند در قبال محبت و مراقبت او از خودش، موظف است برای مرد میانسال کاری کند و این عمل را در طنازی و شروع برای برقراری جنسی میبیند که از طرف رنه، شدید پس زده میشود یا در سکانسی دیگر، رنه برای کمک به مکنزی، پلیس را در جریان امور میگذارد و نوجوانِ باهوش قصه از این امر مطلع میشود؛ اما بعد از همهی این ماجراها، مخاطب شاهد اعتمادی قوی و بیچون و چرا بین مکنزی و رنه است، اعتمادی بین دو دوست حقیقی، بین یک پدر دلسوز و دختر عزیز.
و در آخر وحشیطور با پایانی باز و احتمالن خوش به اتمام میرسد، پایانی که مکنزی را به زندگی برمیگرداند و رهایی بخش او میشود.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «وحشیطور» اینجا کلیک کنید.