هنرمند، منتقد، مخاطب
نه سخت است و نه پیچیده؛
وقتی میدانیم که هر اثر هنری، دیالوگیست بین خالقِ اثر و مخاطب، پس نقدِ اثر هم دیالوگیست بین منتقد و مخاطب.
هنرمند یا به اثرش ایمان دارد، یا ندارد. اگر ایمان دارد، بعد از اتمام کار، پروژه جدیدش را آغاز میکند و اگر ایمان ندارد و سستی در خود و اثرش میبیند، شروع میکند به نشان دادن عکسالعملهایی غریب نسبت به هر نظر و نقدی که بر کار او وارد میآید؛ با هر تشویقی شاد و با هر مخالفتی ناراحت میشود.
شاید برای هر هنرمندی بهتر آن باشد که با نگاه منطقی، جهان را ببیند و تکلیفش را باخودش روشن سازد که اصلا به نقدها توجه کند یا نه.
اگر توجه نمیکند که هیچ و ختم کلام؛ ولی اگر قصد دارد نقدهای وارد آمده را بر ثمرهی کارش بخواند و بداندشان، باید بیآموزد شکیبایی را که نقد در ذات تلخست و گزنده و دور از تعارفات معمول و بیپایه؛ نه اینکه در اثر خوانش نقدها، خون او به جوش آید و بنشیند و انواع و اقسام متنهای چند سطری یا چند صفحهای پرتبختر و پرتفرعن را نگاشته (گاهی هم با اظهار لطف به منتقد و خانوادهاش) و سعی کند به غلط، چون مهتری، از اثرش دفاع کند، غافل از اینکه،
«مدافع هر اثر هنری، خود اثر است و لاغیر.»
به هر روی این رفتارها از جانب هنرمند در نظر منتقد و مخاطب و سایر هنرمندان، نشان از خامی و ناشیگری دارد و حرفهای نبودن شخص هنرمند را اثبات میکند، حتی اگر او مدعی سالها کار هنری باشد.
پینوشت:
اگر چنین داعیهدار مینویسم و احساس شکنندهی هنرمند را هنگام نقد شدن به چالش میکشم، خود نقدهای کوبنده بر اثرم را تجربه و صبورانه تحملش کردهام؛ که گواهان آن جلسه، مشتمل بر منتقدین و حضار، جمله میگویند سرفراز از آن محفل بیرون آمدهام، که بابتش، یزدان را سپاس میگزارم.