نام کتاب: نمایشنامه ایوانف
نویسنده: آنتوان چخوف
مترجم: سعید حمیدیان
انتشارات: نشر قطره
ایوانف، نمایشنامه ایست که باید خوانده شود. درست است که نویسنده بزرگ روسیه، آنتوان چخوف، در پنجمین نمایشنامه بلندش، جامعهی روسیه را در دوران خودکامگی تزاری تصویر میکند؛ اما داستان تلخ ایوانف، داستانی برای تمامی ادوار و جوامعست. شاید چخوف ایمان داشت که نمایشنامههای جذاب و سیاهش که با طنز تلخ ِ خاص ِ خودش مینوشت، روزی بتوانند راهگشای مردم روسیه و ملتهای دیگر باشند.
ایوانف، مردی در آستانه میانسالیست. انسانی نیکوسرشت و خوشقلب که آماج حرفها و افتراهای دوستان و آشنایان قرار میگیرد و از خانه و خانواده بهخاطر بیماری همسرش گریزانست. ساشا، دختر لیبدف شدیدا شیفته ایوانف شده و میخواهد او را از این زندگی رنجآور و غمانگیز نجات دهد. ایوانف مردی اهل مطالعه است و با ادبیات و فلسفه آشناست و در هذیانگوییهای آشفتهاش، خود را شبیه به هاملت میداند.
ایوانف همانقدر که شرافتمند و صادق است میتواند ریاکار و خودپسند هم باشد تا جایی که خود را برتر از تمام خواستگاران ساشای جوان میبیند؛ اما ایوانف فرد متزلزل و دردمندی هم هست. او عذاب میکشد و از بیماری خودآزاری رنج میبرد.
همسر ایوانف، آناپترونا، همچنان عاشق اوست. آنا همان زنیست که ایوانف او را در گذشته میپرستید. پس از ازدواجشان، آنا هیچوقت خوشبخت و شاد نبود. ازدواج با ایوانف مجبورش کرد تا به دین (یهودیت) و همچنین پدر و مادرش پشت کند.
نویسنده: آنتوان چخوف
مترجم: ناهید کاشیچی
نشر: جوانه توس
مرگ آنا فرا میرسد که هم به دلیل بیماری و هم به دلیل غصهی دور شدن همسرش ایوانف، از اوست. ایوانف، بهخاطر مرگ آنا، احساس گناه میکند و شدیدا غمگینست. حالا دیگر نیازی به وجود ساشا نیست.
در صحنهی پایانی ساشا در لباس سفید عروسی در حال بحث با دکتر لووف است. پزشک جوانی که فقط خود را درستکار و شرافتمند میداند و تنها به این دلیل میخواهد به مراسم عروسی برود تا ایوانف را در مقابل ساشا و خانوادهاش رسوا کند؛ اما ایوانف که دچار نومیدی مرگآوری است و پس از مرگ آنا طاقت ورود به زندگی جدیدی را ندارد، قبل از مراسم ازدواج با ساشا، خودش را میکشد.