نام کتاب: فیلم در فیلم (۱)
نویسنده: بهرام بیضایی (۲)
انتشارات: نشر روشنگران و مطالعات زنان
«فیلم در فیلم» هم مانند بسیاری از فیلمنامههای بهرام بیضایی، ـ چه کسی رئیس را کشت، مقصد، سند، افرا، اتفاق خودش نمیافتد و… ـ در کمال تأسف ساخته نشد، یعنی نگذاشتند که ساخته شود! و البته باز جای شکرش باقیست که حداقل بعد از آن همه تلاش و سپس به بنبست خوردن ( فیلم به پیش تولید و تست گرفتن از بازیگران هم رسید، گرچه که بعد از توقف کار اعلام شد که هزینهی بالای تولیدش و تعداد زیاد بازیگران ـ بالغ بر صد نفر بازیگر ـ از موانع ادامهی ساخت فیلم بودهاند.) فیلمنامهی آن منتشر شد و در اختیار علاقهمندان قرار گرفت.
در فیلمنامهی فیلم در فیلم، خیلی هوشمندانه، نوآورانه و جذاب بهصورت داستانی پیچیده و تودرتو که تمامی ندارد، به مشکلاتی که گریبان هنر فیلمسازی در ایران را گرفته پرداخته میشود. مشکلاتی چون سانسور، امکانات و بضاعت، سردرگمیها، به چالش کشیدن درونیات و… .
در زیر بخشی از فیلمنامه را میخوانیم:
« آشپزخانه اهمالپورها. آغاز عصر. توجا (داخلی)
ساعت چهار را نشان میدهد. اهمالپور بیصبرانه مینگرد. تصویر جوانتر اهمالپور در انواع لباسهای ورزشی در قاب بر دیوار؛ در حال وزنهبرداری و مشتزنی. تصویر از ظرف شیرینی میرود بهسوی دست آقای اهمالپور که بیصبرانه با انگشت روی میز ضرب گرفته است و سرانجام میرسد روی چهرهی او که جوش آورده. رباب از زور بیکاری خود را به کارهای بیهوده مشغول کرده و دایما در آمد و رفت است.
اهمالپور [غران] تا وقتی بچه بودم میگفتن باید صبر کنی پدر اول شروع کنه؛ حالا که پدرم می گن باید صبر کنی اول بچه شروع کنه؛ پس نوبت من کی میرسه؟
رباب کاشکی به حکمت آینه پی میبردی اهمالپور! اگه جلوت رو نگرفته بودن چقدر هیکل گنده میکردی؟
اهمالپور [میکوبد روی میز] پس تا اون نیاد نباید بخورم. بله؟
رباب با اون جایزهای که یادت رفته براش بخری؟ [شیرینی را برمیدارد] احساسات پدریت کجا رفته؟
اهمالپور [از جا میپرد] بهت اخطار میکنم؛ حق نداری در احساسات پدری من شک کنی!
رباب شک کنم؟ هه هه ـ کاملا ازش مطمئنم!
اهمالپور [دنبالش؛ با پنجههای گشوده برای خفه کردن او] کاش میشد همین الآن احساسات واقعیمو نشونت بدم!
رباب زحمت نکش! سالهاس ازش باخبرم!
اهمالپور [میایستد؛ با پنجههای گشوده] چرا واینمیسی حرفهای محبتآمیز منو بشنوی؟
رباب چون ممکنه جوری باشه که من برنجم و ترکت کنم؛ اون وقت تو دلت بشکنه و از دوری من غصهدار شی! میدونی که من دلم نمیآد غصهی تو رو ببینم. شاید حتی لاغر شی؛ ـ اونوقت دیگه چطور بشناسمت؟»
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد آثار بهرام بیضایی اینجا کلیک کنید.
۲) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد آقای «بهرام بیضایی» اینجا کلیک کنید.