سینما نیمکت (۱۳۹۳)
نویسنده و کارگردان: محمد رحمانیان
تهیهکننده: تورج منصوری
ژانر: کمدی-درام / اجتماعی / ملودرام
محصول: ایران
مدت: ۹۶ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
سینما نیمکت یک نوستالژی تمام عیار برای عشاق سینما و خوره فیلمهاست. ادای دینیست به تمامی هنرمندان بزرگ و گمنام. فیلمیست که در فلاشبک روایت میشود. روایتی لطیف از عشق به فیلم و در پس آن، یافتن عشق حقیقی.
خبر رفع محدودیت پخش و ارائه نوارهای ویدیویی، ناصر بصیری (علی عمرانی) را به چند سال پیش میبرد. زمانیکه یک مجرم بود، جرمش هم پخش آثار برجسته سینمای جهان روی نوار ویدیو. ناصر به تاریخ ۷ مهرماه سال ۱۳۶۸، به تحمل ۶ ماه زندان و پرداخت ۲۰۰ هزار تومان جریمه نقدی محکوم میشود. با محکومیت ناصر، فصل جدیدی در زندگیاش باز میشود. آشنایی او با دوبلور پیشکسوت (حسین عرفانی) و بازی برای زندانیان جای شخصیتهای فیلمی که در دستگاه ویدیو خراب میشود، ناصر را به هفت گنج سلیمان، بایگانی مخفی از فیلمهای قدیمی در یک دکور در دخمهی شهرک سینمایی، میرساند.
ترسیم فضای سوزاندن فیلمهای ویدیویی، طلب سیگار ناصر از ماموران ِ معذور، جو زندان و رفتار گندهلات آنجا، پاییدن زندانیان توسط مسئول زندان (رضا ناجی) وقتی که فیلم میبینند که خودش زندانی در زندان است، طنز تلخیست که صورت را میخنداند و درون را میگریاند.
ناصر چند ماهی را صرف دیدن تمام این شاهکارهای سینمایی میکند و زمانی که همه را از حفظ شد، ناصی نیمکت، سینمایی با اجرای زندهی را پایهگذاری میکند. آشنایی ناصر با صبا (اشکان خطیبی)، ویولونیست با استعداد و هنرمندی که اگر آهنگی را با سوت برایش بزنی، نسخه زیبای ایرانیاش را تحویلت میدهد و سپس ملیحه یا همان ملی (مهتاب نصیرپور)، آمپولزن فعلی و بازیگر سالهای دور لالهزار، سینمای ناصی نیمکت را رونق میبخشد. اجرایهای زنده برای کارگران، رانندههای خاور، مردم روستا و بچهها سبب میشود آوازه ناصی نیمکت همهجا بپیچد. غلام خان (رامین پورایمان) هم فرصت را مغتنم میشمارد و از ناصر و صبا برای کار در قهوهخانه شاغلام دعوت میکند.
فیلم مملو از ملودرامهای تاثیرگذار است. در سکانسی که صبا، بین صرف غذایش مینوازد و چه زیبا هم مینوازد، درد نان و گرسنگی دوباره بهسراغش میآید. این حکایت تلخ هنرمندانیست که کم از هیچ آرتیستی ندارند؛ ولی مهجور ماندهاند. هنرمندانی که همین گوشه و کنار بودند و هستند. همانهایی که بارها در خیابان صدای دلنواز موسیقیشان یا هر نوع هنرنماییشان را میشنویم و میبینیم و از کنارشان میگذریم.
با اضافه شدن عطا (هومن برقنورد)، یک طراح صحنه و لباس به جمع هنریشان و تبلیغهای ماهرانه غلام خان، همه چیز جورجور است. از آنجایی که بالاخره باید کسی و یا چیزی عیش را منقش کند، رئیس (اصغر پیران) و نوچههایش سر و کلهشان، پیدا میشود.
رئیس که هم نقش باجگیر را دارد و هم سانسورچی، از قصههای عاشقانه خوشش نمیآید، جای بانو هم از نظرش در عرصه هنر و سینما و قهوهخانه نیست، پس فیلمها سانسور میشوند و محتوا و آخرشان تغییر میکند. فیلمها به دوسته فیلمهای زنانه و مردانه تقسیم میشوند و کمکم، ژانگولر و شیرینکاریهای روحوضی و باسمهای جای هنر حقیقی را میگیرد. اعضای گروه دعوایشان میشود مخصوصا حالا که ناصر میداند ملی فقط بهچشم یک دوست و همکار به او نگاه میکند و مانند عطا، با او شاد نیست. بهانه گیریها شروع میشود و در نهایت، راهشان از هم جدا.
ناصر دوباره برای کارگران، معدنچیان و قشر کمدرآمد شروع به اجرا میکند. ملی و عطا هم در خاتونآباد مشغول به اجرا میشوند و صبا، پرسوناژی که اشکان خطیبی ۲۰ کیلوگرم از وزنش را بهخاطر ایفای آن کم کرد، ما را مهمان دو سکانس ملودرام غلیظ میکند. یکی در دقایق نخست فیلم، زمانی که بهدنبال ماشین ناصر با ناامیدی تمام میدود و دیگری در بیست دقیقه آخر، جایی که در برف، با بدنی برهنه و دهان و دست قرمز (شاید هم خونی) ویلون مینوازد و چه زیبا هم مینوازد.
موسقی در فیلم سینما نیمکت بسیار حائز اهمیت و پیشبرندهی قصه است. نواخته شدن موسیقی فیلمها با گریز به مایهی ایرانی، خستهکننده نمیشود و توجه به پیشرفت ساز زدن صبا همانطور که فیلم جلو میرود، جالب توجه است. یکی از جالبترین موسیقیهای نواخته شده در فیلم، به اجرای فیلم خوب، بد، زشت برمیگردد که گریز به موسیقی ایرانی در این بخش کاملا جواب میدهد. شاید هم انتخاب نام صبا برای کاراکتر نوازنده، یادی باشد از استاد مسلم موسیقی ایرانی، زنده یاد ابوالحسن صبا. روحش شاد و یادش گرامی باد.
دیالوگ “همهمون کتکخور یک سینماییم. یکی مشت و لقد نصیبش میشه، یکی هم تو بلندگو میگه آخ!… من اون دومیام.” با صدای ماندگار حسین عرفانی در فیلم و یاد کردن از ناصر طهماسب، دوبلور برجسته ایران و در بند بودن دوبلور داستان که شاید اشارهای به اتفاق غمانگیزی که برای استاد منوچهر نوذری افتاد باشد، عملی زیبا در جهت پاس داشتن هنر دوبله و استادان این عرصه است و توجه فیلمساز به این امر درخور تقدیر.
فیلمبرداری فیلم، ساده و بدون ریسک با دوربین ثابت و حرکت روی ریل انجام شده که بر پیشینه تئاتری بودن کارگردان تاکید میکند. در این میان قاببندی و لانگشاتهایی زیبا از طبیعت هم چاشنی کار شده و طنازی میکنند. در میانه، کمکم داستان وارد تکرار میشود که تدوین خوب هم نمیتواند ناجیاش باشد. برخی از شخصیتها تیپ هستند. خیلی مواقع تیپ بودن پرسوناژها میتواند ملالآور باشد؛ ولی در فیلم سینما نیمکت وجود تیپ لطمهای به داستان و قصهگویی نمیزند. فیلم آنقدر مطلب برای گفتن دارد که بهتر است مخاطب درگیر شناخت و پی بردن به کُنه وجودی کاراکترها نشود. جنبههای طنز داستان خوب از آب درآمدهاند، مانند درگیری ابتدایی و بعد از آن صحبت ناصر و دکتر دلاوری (تورج منصوری) که زمینه آشنایی ملی با ناصی نیمکت میشود.
مرور فیلمهای ماندگار و نامآشنای سینما چون بربادرفته، صبحانه در تیفانی، کازابلانکا، داستان عشق، دکتر ژیواگو، دوازده مرد خشمگین، راکی، میخواهم زنده بمانم، بانوی زیبای من و… نهتنها ادای دینی به این شاهکارهای سینمایی و هنر دوبله ایران است، بلکه علی عمرانی و مهتاب نصیرپور با ایفای نقش بهجای تکتک بازیگران قَدَر اینفیلمها، قدرت و خلاقیت بازیگریشان را بهرخ همگان میکشند. صحبت از خلاقیت شد، بهشخصه از آقای رحمانیان بابت یادآوری ِ بازی بداهه و خلاقانه مارلون براندو با دستکش در فیلم دربارانداز، که یکی از ملودرامترین سکانسهای سینما بهشمار میآید، سپاسگزارم.
فیلم پس از گذر سالها، با حضور ملی و ناصر و صبا بر سر مزار عطا که بالاخره توانسته به خوابی آرام فرو برود، به اتمام میرسد، در حالیکه صبا همچنان مینوازد و دوربین دور ناصر میچرخد. پایانی متوسط.
تصاویر سوختن پوستر فیلمهایی که ملی و ناصر با هم آنها را بازی کردند درحالیکه که دقیقا عکسهای آندو بهجای عکسهای ستارگان آن فیلمها بهچشم میخورند، تاکیدیست دوباره بر وجود هنرمندان گمنام، بااستعداد و کمتوقع در سراسر جهان و علیالخصوص کشورمان، ایران.
پینوشت:
۱) دیالوگی در فیلم سینما نیمکت: “شراب سینما هر چه کهنهتر، بهتر!”
فیلم زیبایی بود ممنون از نقد خوبتون