کارگردان: بهروز شعیبی
نویسنده: مسعود احمدیان
تهیهکننده: محمود رضوی
ژانر: درام / اجتماعی / اکشن
محصول: ایران
مدت: ۱۰۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
داستانی که فیلم سیانور نقل میکند، در مورد فعالیتهای خرابکارانه، ترورها انشعابات درونی و حذف مهرهها در سازمان مجاهدین خلق در بین سالهای ۵۲ تا ۵۵ خورشیدی است.
در سال ۵۲، ترور سرهنگ “لوئیس هاوکینز”، معاون اداره مستشاری نظامی آمریکا در ایران، دو بار جنگ خیابانی با نیروهای پلیس، انفجار ۱۰ ساختمان مهم متعلق به دولت و شرکتهای آمریکا در ایران و گرویدن “تقی شهرام”(۱) و عدهای دیگر به “مارکسیسم” در اوایل پاییز همان سال که به ایجاد اختلافات جدی درون سازمانی منجر شد، در سال ۵۳ بمبگذاری در شرکت “جنرال الکتریک” به تاریخ ۴ خرداد توسط “مجید شریف واقفی”(۲) و همسرش “لیلا زمردیان”(۳)، تخلیهی یک انبار سلاح توسط “مرتضی صمدیه لباف” با دستور مجید شریف واقفی و بدون هماهنگی با سازمان، در سال ۵۴ ترور مجید شریف واقفی به تاریخ ۱۶ اردیبهشت ماه و در نهایت کشته شدن لیلا زمردیان در دی ماه سال ۵۵.
ترتیب این تاریخها در فیلمنامهی فیلم سیانور رعایت نشده و بهنظر میرسد این ماجراها طی حداکثر ۱ ماه اتفاق افتادهاست. درست است که برای نوشتن فیلمنامههای تاریخی، تا حدودی میتوان به اصل مطلب وفادار نماند؛ اما متاسفانه در فیلمنامهی سیانور بیش از حد تاریخها، وقایع و روابط افراد دستکاری شدهاست.
فیلم با صحنههای درگیری خیابانی و چریکی آغاز میشود و نوید یک فیلم اکشن را به بیننده مشتاق میدهد که این اشتیاق در حد همان نوید باقی میماند. کارگردانی در صحنههای اکشن ضعیف است و سعی بر آنست که این نقص را با صداگذاری ِ کمی اغراقآمیز و فیلمبرداریای که الحق در کل فیلم خیلی خوب کار شده، جبران کند.
سازمان، قانونشکنی و خرابکاری را به حد اعلای خود رسانده و مسئولیت بمبگذاری در ساختمانهای آمریکاییان را بر عهده گرفتهاست. تیمسار شهامت (آتیلا پسیانی) سخت خواستار دستگیری عوامل خرابکارست و یکی از بهترین ماموران ساواک، بهمنش (مهدی هاشمی) را مسئول بررسی و دستگیری عوامل مخرب میکند و امیر فخرا (پدرام شریفی) را که به تازگی افسر پلیس شده و تیمسار شهامت آشنایی قدیمی با خانوادهاش دارد ، بهعنوان کارآموز و دستیار در اختیار بهمنش میگذارد.
دستگیریهای گسترده آغاز میشود و وحید افراخته(۴) (حامد کمیلی) هم جزء دستگیر شدگان است. او از ترس جانش با ساواک همکاری میکند و تعداد زیادی از سران سازمان را به بهمنش لو میدهد.
افراخته، مرد جوان و مذهبی که خود را “ایمان ثقفی” معرفی کرده و چندی پیش توسط رژیم و با اطلاع یک پزشک دستگیر شده بود را هم شناسایی میکند. او کسی نیست جز “مرتضی صمدیه لباف” (بابک حمیدیان) دوست و یار مجید شریف واقفی. گرچه که تقی شهرام به تاریخ شهریور ۱۳۵۴ در نشریه “باختر امروز” به شماره ۶۷، صفحه سوم، از خیانت صمدیه لباف سخن میگوید و اظهار میکند که “گویا مرتضی صمدیه لباف، وحید افراخته و محسن خاموشی را به رژیم لو داده است.” به هر روی، به فیلم سیانور باز میگردیم.
در یکی از بازجوییها از افراخته، امیر، نام لیلا زمردیان(بهنوش طباطبایی)، دوست ِ عشق قدیمیاش، “هما اعتمادی” (هانیه توسلی) را میشنود و با افراخته در این باره صحبت میکند. سپس امیر به اغذیه فروشی همسر سابق هما، “کامران” (فریدون محرابی) که مدتهاست از سازمان جدا شده میرود و متوجه میشود که کامران و هما فرزند دختری به نام “پگاه” دارند. فرزندی که هما بهخاطر تشکیلات و سازمان و خلق! او را رها کردهاست. عکسی از درختان در پاییز که تونلی را درست کردهاند، بر دیوار اغذیه فروشی کامران خودنمایی میکند و کنایهایست از تصویری زیبا و دلفریب که انتهایش معلوم نیست. درست به مانند اعضای سازمان که بین گیر افتادن به دست نیروهای امنیتی و شکنجه شدن و مردن و یا خودکشی با سیانور، باید یکی را انتخاب کنند. در هر صورت آخر کارشان تباهیست و بس.
در فیلم سیانور، از دو فیلم “پستچی” ساخته “داریوش مهرجویی” و “صادق کرده”، اثر “ناصر تقوایی” نام برده میشود. هر دو فیلم در سال ۵۱ ساخته شدند و به نوعی مسئله غیرت مرد ایرانی و خیانت را به چالش میکشند. خیانت در فیلم سیانور هم به وفور دیده میشود. خیانت به مردم، کشور، سازمان، دوستان، خانواده، عشق، اعتقادات و… .
فیلم حکایت از عشقی عمیق بین لیلا و مجید دارد. ادعایی که هرگز ثابت نشد و شاید تنها با استناد به دستنوشتهی لیلا زمردیان قبل از مرگش قابل قبول باشد. نوشتههایی که نمیتوان صددرصد به صحتشان اطمینان داشت. البته که وجود یک عشق عمیق و دو طرفه توانست روند خشن قصه را کمی تلطیف کند.
گفته شد که کارگردانی صحنههای اکشن از ضعفهای فیلم است. زمانی که بین مرتضی و وحید درگیری رخ میدهد، به فرض که مرتضی نخواسته هیچکس را بکشد و بعدها به بهمنش میگوید: “وقتی تفنگ دستت میگیری باید بدونی به کیا نباید شلیک کنی.” در آن فاصله کم، وحید و همدستش هم نتوانستند مرتضی را بکشند؟ میدانیم که در واقعیت، مرتضی از ناحیه شکم و فک مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود که عینا در فیلم هم گفته میشود و شاهادش هستیم؛ اما صحنهی درگیریایی که روی پرده سینما دیده شد، باور پذیر نبود. یا فاصلهی بین وحید، همدستش و مرتضی درست انتخاب نشده بود یا موقعیت مکانیشان.
در سکانس محاصره لیلا، چرا ماموران از نزدیک شدن به او میترسند و جلو نمیروند؟ اگر هدف کوباندن نیروهای امنیتی رژیم گذشته است، باید عرض کنم که اغراق در ترس و واهمهی ماموران در این بخش از فیلم، اصلا توجیهپذیر نیست و مصنوعی از آب در آمده.
مسئله بعدی کشاندن امیر به خانهی امن تقی شهرام (فرزین صابونی) توسط هماست. این کار چه ضرورتی داشت؟ پناه دادن به یک مجرم، ولو عشق قدیمی، در برههای که تنها مجازات ِ مرگ برای افراد سازمان در نظر گرفته شده به تنهایی جرم برزگیست. واقعا افرادی مثل بهمنش اینقدر بیکار بودهاند که بخواهند برای یک پلیس تازهکار تئاتر راه بیاندازند؟ هما چرا این همه خیانت میکند زمانی که میخواهد در نهایت خودش را بکشد؟ نمیتوانست زودتر خودش را از این جهنم ِ خود ساخته رها کند؟ شاید با سلامت ِ جان امیر و کامران و پگاه تهدید شده بود که البته هرگز در فیلم مشخص نشد. ماجرای اسلحه هم عجیب بود. امیر پلیس است پس اسلحه دارد. زمانی که برای کشتن به جایی که احتمال قریب به یقین تمام افراد آنجا مسلحاند میروی، عقل سلیم میگوید باید مسلح باشی. هما اسلحه داشت و این اسلحه را امیر در خانهاش پنهان کرده بود. اگر قبل از رفتن نزد تقی، امیر اسلحهی هما را به او پس نداده که پلیس بیدرایتیست و اگر پس داده که همینطور هم به نظر میآید، اسلحه خودش بهعنوان یک پلیس کجاست؟ بیشتر به نظر میرسد نویسنده عزیز قصد زدن ضریهای کاری را در گرهگشایی داشتهاند که این ضربه در وهله اول به مخاطب زده میشود؛ اما بعد از اتمام فیلم و ترک سالن احتمالا سوالات بیجواب زیادی ذهن بیننده را درگیر خواهد کرد.
ماهیت افراد رده بالا و عادی ِ سازمان در فیلم سیانور به خوبی توصیف شدهاست. افرادی بعضا با دانش و اهل مطالعه و آرمانخواه که هر کاستیای را با عبارات “برای خلق” و “برای تشکیلات” توجیه میکنند. ازدواجهای سازمانی، دل کندن از هر آنچه که فردی را تبدیل به آدمی میکند، دیکتاتوری مطلق در سازمان و بازی با اعتقاداتی که سازمانشان را بر اساس آن شکل دادهاند و تغییر ۱۸۰ درجهای از اسلام به مارکسیسم تنها به این جهت که هدف وسیله را توجیه میکند. موردی که مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف هرگز با آن کنار نیامدند و این امر به قیمت جانشان تمام شد.
فلاشبکهای فیلم سیانور بهجا هستند و در ابهامزدایی موثرند. دست مریزادی باید گفت به آیدین ظریف، طراح صحنه و لباس فیلم سیانور که با طراحی بسیار خوب و دقیق، زمان را با رعایت تمام جزئیات به عقب برگردانده و مخاطب کاملا میپذیرد که فیلم در دهه ۵۰ خورشیدی روایت میشود. بازیها را میتوان به سه دسته خوب، متوسط و بد دستهبندی کرد. از شخصيتهای تيپيك داستان که بگذریم، آقایان هاشمی، حمیدیان و کمیلی و خانم توسلی، بازیهای خوب، یکدست و قابل قبولی را ارائه کردهاند و بازی آقای شریفی هم اصلا تعریفی ندارد. ناگفته نماند که دیالوگهای فیلم سیانور بسیار بسیار خوب نوشته شدهاند. دیالوگهایی با زبان ۴۰ و اندی سال پیش و آشنا و مفهوم برای مخاطب امروزی.
در مجموع فیلم سیانور فیلم، یک فیلم با نقاط قوت و ضعف است و دیدنش خالی از لطف نیست.
پینوشت:
۱) محمدتقی شهرام (۱۳۵۹-۱۳۲۶) یکی از چهرههای شاخص سازمان و یکی از رهبران شاخه “مارکسیسم ـ لنینیسم” سازمان پس از انشعاب در سال ۱۳۵۴ بود. این شاخه کمی پیش از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ به سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر (که به اختصار “پیکار” نامیده میشد) تغییر نام داد. تقی شهرام در تیر ماه ۵۸ دستگیر و در مرداد ۵۹ به اتهام صدور دستور ترور “مجید شریف واقفی” محاکمه و اعدام شد.
۲) مجید شریف واقفی (۱۳۵۴-۱۳۲۷) یکی از رهبران سازمان بود که توسط دیگر اعضای سازمان به خاطر تعلقات اسلامیاش کشته شد. بعد از انقلاب اسلامی، نام “دانشگاه آریامهر تهران” به یاد و نام او به “دانشگاه صنعتی شریف” تغییر یافت.
۳) لیلا (صدیقه) زمردیان (۱۳۵۵-۱۳۲۸) از اعضای زن سازمان بود که به ادعای هواداران تقی شهرام در سال ۱۳۵۴ مارکسیست شدهاست. نامه دستنویسی که از او در دست است، اوج فشارهای تشکیلاتی و سردرگمی وی را نشان میدهد و اینکه او به ترور مجید شریف واقفی توسط جریان تقی شهرام تمایلی نداشتهاست.
۴) رحمان افراخته مشهور به وحید (۱۳۵۴-۱۳۲۹) از مسئولین بخش مارکسیست سازمان و از جمله آمران قتل مجید شریف واقفی بود. افراخته همچنین مسئول عملیات ترور لوئیس هاوکینز مستشار آمریکایی در تهران بود.
آن منافقن منحرف عقیدتی ظاهرا شرق زده بودند که مردم را ترور فیزیکی می کردند
غرب پرستان امروز منحرفینی هستند که شخصیت و معنویت اسلامی مردم را ترور می کنند و آنها تبدیل به خوکهای شبه غربی می کنند
کدام یک خبیثترند؟