خانه / نقد فیلم / سریال / زن محترم (۲۰۱۴)

زن محترم (۲۰۱۴)

زن محترم (۲۰۱۴) (۱)

The Honourable Woman (2014)

نویسنده و کارگردان: هوگو بلیک
تولیدکننده: بی‌بی‌سی جهانی

ژانر: تریلر سیاسی-جاسوسی
محصول: بریتانیا
تعداد: یک فصل (مینی‌سریال)، ۸ قسمت
مدت هر قسمت: ۶۰ – ۵۰
دقیقه

“توجه فرمایید،‌ با خواندن این مطلب، ممکن است داستان سریال لو برود.”

سرزمینِ موعود

تحلیل و صحبت از «معامله‌ی قرن» یا همان «طرح صلح ترامپ» نه در تخصص نگارنده است و نه راستش او اصلن حوصله‌ی حرف زدن از این نقشه‌ی مضحک را دارد؛ نقشه‌ای که نه راهی به خارج برای فلسطینیان قائل شده (آن مرز آبی با باریکه‌ی غزه را فراموش کنید! کنترل آب‌ها با اسرائیل است) و نه به قول احمد زیدآبادی «..عقل نکرده‌اند که حداقل آن سوراخ‌ها و حفره‌های ریز و درشتش را بگیرند که اگر مثلن یک روزی قرار شد نقشه‌ی فلسطین هم در سازمان ملل به رسمیت شناخته شود، موش‌ها آن را با برشی از پنیر لیقوان اشتباه نگیرند!» باری.. (۲)

زن محترم
زن محترم

گفتنی‌ها را متخصصان و تحلیل‌گران گفته‌اند و می‌گویند و حتا بسیاری از حامیان ترامپ و نتانیاهو نیز نقدهایی به این نقشه‌ی واویلا که یک‌جانبه و بدون حضور کارشناسان و مقامات رسمی فلسطینی تنظیم شده وارد آورده‌اند؛ و نگارنده مانند همیشه، در این روزهای سختِ وطن و خاورمیانه و آن‌چه که از ناعدالتی و بی‌حرمتی بشر به بشر، روحش را می‌خلد، پناه برده به فیلم و سریال و این‌بار بنا دارد از مینی‌سریال خوش‌ساخت زن نیک‌نام یا زن محترم با بازی درخشان مگی جیلنهال بنویسد.

سریالی تکان‌دهنده از احوالات مردمی که در سرزمین موعود، نه‌تنها برای خاک بلکه برای بقا می‌جنگند و این امر بیش از آن‌که به دین و گرایش‌های مذهبی آنان مرتبط باشد، به بازی‌های کثیف سیاسی و منافع کشورهای دیگر، درگیری‌های گروه‌ها و حزب‌های مخالفِ هم در دو دولت اسرائیل و فلسطین و عقبه‌ی نژادی و مشکلات دیرینه‌ی دو قوم یهود و فلسطینی چون ماجرای سامسون و دلیله – پبش از اسلام – باز می‌گردد و تمامِ این تضادهای فکری و عقیدتی و ریشه‌دار و اصطکاک منافع با یک‌دیگر موجب شده دو طرفِ دعوا را خیالات بردارد که برای تصاحبِ کنعان، باید هر دانه‌ی خاک و شن آن‌جا را با خونِ مخالفان‌شان غسل دهند، باید بکشند و خفه کنند و گلو بدرند و با این مضمون، زن محترم، نفس‌گیر و غم‌انگیز شروع می‌شود: مردی جان مردی دیگر را در برابر چشمان کودکان خردسالش می‌گیرد و جوی خون جاری می‌کند تا سکانس ابتدایی، چون براعت استهلال عمل کرده و عمق ریشه‌ی نفرت و خصومت و دشمنیِ مدعیانِ آن سرزمین را آشکار سازد.

خصومتی که به هیولایی سیرآب‌ناشدنی بدل شده و با هر ضربه و کشتار، تشنه‌تر می‌شود و خون بیش‌تری طلب می‌کند و نکبتی در هم تنیده ایجاد کرده بین مردمی که اجدادشان قرن‌ها پیش در آن سرزمین کنار هم می‌زیسته‌اند و اکنون هر دو یک خدا را می‌پرستند، ذبح‌شان چون هم و غذای‌شان بر هم حلال است و زبان‌شان با ریشه‌ی سامی متاثر از یک‌دیگرست و هر دو طرف، هم معنای «سَلامٌ عَلیکم» را می‌فهمند و هم «شالوم آلِخِم» را؛ ولی ترجیح داده شده تا آنان تمام این مشترکات را نادیده بگیرند و ترغیب شوند به انتقام‌گیری و یتیم ساختن طفلان بی‌گناه هم‌دیگر و حتا به این هم بسنده نکنند و به آن کودکان معصوم آموزش دهند تا از بچه‌های قوم دیگر بترسند، به آن‌ها اعتماد نکنند و به ایشان دشمنی ورزند؛ فرمول ترسناکی که حداقل در رابطه با نسا (مگی جیلنهال) و عاتکه (لوبنا حلبی) درست عمل نمی‌کند و درامِ زن محترم بر اساس نارکارآمدی نحله‌ی دشمنی شکل می‌گیرد، بر اساس پافشاری نسا بر دوستی و همکاری با فلسطینیان و کشمکش‌های درونی عاتکه که سعی دارد بین علاقه به نسا و خانواده‌ی او و در عین حال کنترل و انتقام کشیدن از آن‌ها تعادل ایجاد کند.

زن محترم
زن محترم

دوستی ابن دو زنِ یتیم که یکی یهودی و یکی فلطسینی‌ست، یکی بزرگ شده در لندن و مرفه و دیگری مسکینی رشد یافته در اردوگاه‌های پناه‌جویان، تقابل عمیق و در عین حال ظریفی‌ست از اعتقاد و ایمان و پای‌بندی به دو هدف کاملن متضاد و دو تعریف مستقل از آن‌چه که بخشی از هویت هر انسانی را می‌سازد یعنی وطن؛ وطنی که برای عاتکه با حذف اسرائیلی‌ها معنا می‌یابد و برای نسا با صلح و هم‌بستگی.

و صلح! واژه‌ای که حتا نباید در آن سرزمین بر زبان آورده شود، چه رسد که فردی بخواهد آن را به ثمر برساند و نسا به قول برادرش اِفرا (اندرو بوچان) ساده‌تر از آن است که چنین شرایطی را درک کند. او زنی‌ست که رویایی – کمی کودکانه – دارد و شاید حتا در عمرش شهرک‌های کمونیست‌وار یهودی، همان‌ها که دهه‌هاست بر سرشان دعواست را ندیده باشد چه رسد که بداند در نوار غزه و در ذهن و قلب بسیاری از فلسطینیان چه می‌گذرد. نسا هرگز قبل از ورود به نوار غزه نمی‌دانست که از دید اکثر ساکنان آن باریکه، یک اشغال‌گرست که هویت و خاک فلسطینیان را ربوده و نسا، آن زن جوان پر شور که قلبش لبریز از عشق و مهرست یک‌مرتبه با واقعیاتی هولناک مواجه می‌شود و خودش را نماینده‌ی پدرش و تمام فرزندان خلف اسرائیل می‌یابد که حالا اسیر دست تندروهای فلسطینی شده و جان و جسمش حلال مسلمین‌ست!

زن محترم
زن محترم

لحظه‌ای که نسا آهسته و آرام برمی‌خیزد و لباسش را بر تن می‌‌کند، آن خودِ قبلی و سرحالش تا ابد کف زمین سخت و سفت زندان فلسطینیان جا می‌ماند و همین تحقیرشده‌گی و بی‌پناهی اوست که تمام معادلات تنفر را در وجود عاتکه بر هم می‌زند. عاتکه نمی‌تواند چنین ظلمی را بر هیچ زنی روا بدارد و وجدانش او را وادار به‌نشان دادن عکس‌العمل در برابر هم‌وطن متجاوزش، صالح الزاهد (فیلیپ آردیتی) می‌کند و درست از آن لحظه به بعد است که عذاب وجدان، این چریک مرموز را راحت نمی‌گذارد و در کنار انجام ماموریتش بینِ خانواده‌ی اشتاین، همه‌ی سعی‌اش را می‌‌کند تا نسای خرد شده، بتواند روی زانوان لرزانش بایستد از دلِ ویرانه‌ی خود بیرون آمده و جسارت دوباره زنده‌گی کردن را باز یابد، دیگر از هیچ متجاوزی نهراسد و مادر بودنش را نه یک ضعف بلکه بزرگ‌ترین نقطه‌ی قوتش بداند.

هوگو بلیک در کنار قصه‌گویی خوب و دقت به جزئیات روایی و بصریِ زن محترم توانسته مفهوم تجاوز را از شکل سنتی‌اش خارج کند و به نحو دیگری هم چهره‌ی کریه تجاوزِ فیزیکی را آشکار سازد و هم آن را به‌عنوان استعاره‌ای از تجاوز به خانه و وطن و خاک نشان دهد بی‌آن‌که به مسلمانان توهین کند. در حقیقت او انگیزه‌ی متجاوز را عصبیت و خشم بی‌اندازه و سپس اطاعت از اتوریته که همان پدرش باشد بیان می‌کند،‌ پدری که سال‌ها پیش دستور قتل پدر نسا را داده بوده و حالا آن حس انتقام‌جویی را به فرزندش منتقل کرده و فرزندش نیز درصدد است تا این حس ویران‌گر را به پسرکان دیگری از فلسطینیان منتقل کند که در نهایت یکی از آن بچه‌ها قربانی اصرار به عداوت داشتن می‌شود و تمام این‌ها حاصل فرمول انتقام‌کِشی‌ست و نه به صلح گفتن تا کودکان نسل به نسل با نفرت رشد کنند بی‌آن‌که حقیقت وجودی‌شان بد و سیاهی باشد.

زن محترم
زن محترم

نفرت‌ورزی! یک چرخه‌ی معیوب که چون چاه ویل است و در عمیق‌ترین و تاریک‌ترین بخش خود، جایی که امید مرده و با هزار ساله‌گان سر به سر است، بالاخره یکی شدن و آفرینش را پدیدار می‌سازد و موجب حیات یافتن فرزندی از دل پلشتی و سیاهیِ تجاوز می‌شود. فرزندی که متعلق به هر دو قوم است، و موسیقی مارتین فیپس که چون خودِ داستان پرتعلیق آفریده شده بر این یکی شدن تاکید دارد. او استادانه از المان‌های موسیقایی هر دو ملت بهره برده و فرم حماسی موسیقی فلسطینی را با آوای لطیف ویولن عبری تلفیق کرده و آواز زنانه‌ی مختص خاورمیانه را هم از یاد نبرده تا هم مویه‌ی زنان بر دردِ جاری‌شان در آن سرزمین را یادآوری کند و هم تمایل آنان به رهایی را.

و اما کَسیم، فرزندی که نطفه‌اش که در رحم یک زن یهودی بسته شده و طبق سنت یودیان، بعد از تولد از بنی‌اسرائیلیان به‌شمار می‌آید، فرزندی که پدرش یک عرب مسلمان است و طبق اعتقاد مسلمانان او باید دین پدرش را به ارث ببرد، فرزندی بی‌هویت که میان این دو قوم، این دو فکر، این دو ایدئولوژی غریب و در عین حال قریب گیر افتاده و هر کدام از دو طرف نزاع وجود نحیف او را به سمت خود می‌کشد. کسیم، آن فرزند ساکت و معصومی که با نگاه غم‌ناکش سخن می‌گوید و گوشی هم برای شنیدن پیدا نمی‌کند، آن فرزند سرگردان که نه مادر خود را می‌شناسد و نه پدرش را، او که بی‌گناه‌ترین فرد میان این جدل است، او خودِ فلسطین است، او خودِ اسرائیل است، کسیم تمامِ سرزمین موعود است که با چشمان جویای‌اش، انتظار یک ناجی را می‌کشد؛ کسی که بتواند صلح را صحیح و درست و بی‌لکنت، بدون آن‌که مصادره‌اش کرده و پس‌وند و پیش‌وندی را با تحمیل به آن بیفزاید، هجی کند.

پی‌نوشت:

۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد سریال «زن محترم» اینجا کلیک کنید.

۲) برای مطالعه‌ی خط‌خطی نگارنده در مورد «معامله‌ی قرن» در همین سایت اینجا کلیک کنید.

این را نیز ببینید

میدان سرخ

میدان سرخ (۱۴۰۰)

میدان سرخ (۱۴۰۰) (۱) کارگردان: ابراهیم ابراهیمان / بهرام بهرامیان / کمال تبریزی و… نویسنده: …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *