زمانی دیگر (۱۳۹۴) (۱)
نویسنده و کارگردان: ناهید حسنزاده
تهیهکننده: فری ملک مدنی / ناهید حسنزاده
ژانر: اجتماعی / درام
محصول: ایران
مدت: ۹۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
فیلم زمانی دیگر، فیلم درگیری، نابهسامانی و مواجه شدن با واقعیتی هولناک در یک خانوادهی سنتی ایرانیست. خانوادهای از طبقهی کارگر، در شهری کوچک و جامعهای بسته که جدا از مشکلات منطقهای و باورهایشان، با جامعه و دیدگاه آن هم طرف میشوند. عرف، وحشیانه به آنها حملهور میشود و میخواهد جانشان را بگیرد و نابودشان سازد.
فیلم با روایتی جذاب و صریح پیش میرود و به ظاهر، تنها یکی از مشکلات و معضلات روز جامعه، جوانان و خانوادهها را بیان میکند. میگویم به ظاهر چون هر چه با داستان و کاراکترهایش جلوتر میرویم، درمییابیم که در پس ِ مشکل خانوادهی قدیر (مجید پتکی)، تنها جوانی و خامی سمیه (شقایق کمندی) نیست. بیننده در ابتدا فکر میکند که شاهد برشی از زندگی قدیر و همسر (یاسمن نصرتی) و فرزندانش است؛ اما او به تماشای قصهای چند لایه از فجایعی نشسته است که مانند زنجیر به هم متصلند و یکدیگر را پیدرپی موجب میشوند. زنجیرهای از مشکلات که نه تنها خانوادهی قدیر، بلکه کل قشر متوسط و ضعیف کشور را تحت تأثیر قرار میدهد.
فیلم در تاریکی با جیغ و درد، آغاز میشود و کودکی معصوم پا به دنیای آدمهای مغرور، خودخواه و متعصب میگذارد درحالیکه مادرش گیج و وحشتزده است و مادربزرگش میخواهد منکر وجود نوه و دخترش شود.
فصل زمستان، برف و یخزدگی کوچه و خیابان، صدای کلاغها، تنالیتهی آبی، خانه و زندگی ِ محقرانهی سمیه و پدر و مادرش، گریههای مدام ِ نوزاد، انتظار پشت در ِ زندان و جدل مادر و دختر بر سر نوزاد، فضای کلی فیلم که استرس، یأس و ترس باشد را خیلی خوب در همان دقایق ابتدایی منتقل میکند.
بعد از شروع فیلم و مواجه شدن با مشکلات سمیه و خانوادهاش، بیننده میپندارد که تمامی مشکل را فهمیده است؛ اما هر دقیقهای که میگذرد، داستان و پرسوناژها، او را بیشتر به عمق ِ گرداب ِ معضلات فرو میبرند.
مشکل فقط بارداری ِ خارج از عرف ِ سمیه نیست، حالا سر و کلهی پدری پیدا میشود که بعد از یکسال از زندان آزاد شده و عوض استقبال خانواده با نوعی بیآبرویی آنها روبهرو میگردد. پدری که گویی همین درد برایش کم نیست و تکتک افراد فامیل و آشنایانش هم از او انتظار ِ واکنشی به قول آنها درخور! دارند و میخواهند هر طور شده او را مجبور کنند که خواستهشان را عملی کند. کسانی که به نام ِ غیرت، برای قدیر و خانوادهاش نقشه کشیدهاند و بچهدار شدن سمیه را بیآبرویی برای خودشان میدانند؛ اما اینکه در یکسالی که قدیر از خانوادهاش جدا بوده، نه به او سر زدهاند و نه به خانوادهاش، بیعاری و بیآبرویی برایشان نیست. اینجاست که بیآبرویی در فیلم زمانی دیگر به چالش کشیده میشود. گرسنه خوابیدن و بیپناه بودن خانوادهها، در عرف اکثر شهرهای ما عیب و ایراد بهحساب نمیآید، بلکه دخالت در شخصیترین امور و روابط انسانها و سرک کشیدن در زندگی آنها، مسئلهی اصلیست. حال همین را تعمیم میدهیم به سیستم کاری و کارخانهای ایران. قدیر برای دستمزدهای عقب افتادهاش و این که استثمار شده است، نسبت به کارخانهی ِ محل کارش اعتراضی بسیار رادیکال انجام داده است. ـ درست است که اعتراض ماهیتی رادیکال دارد؛ اما میتوان برای همان ماهیت رادیکال، حدودی مانند اعتراض کلامی، نافرمانی مسالمتآمیز و… تعیین کرد. ـ در این نقد در پی خرده گرفتن به قدیر نیستم و نمیخواهم وارد مبحثهای حمایت از کارگران و احزاب چپ و این چنینی شوم، همانطور که فیلمساز هم چنین قصدی نداشته، بلکه مسئله این است که وقتی ضعیفترین و زحمتکشترین قشر جامعه مورد بیرحمی و بیمهری قرار میگیرد و پدر ِ کارگر خانواده تحت فشار واقع میشود، برای حمایت از خود و خانوادهاش و احقاق حقوقش، دست به اعتراض میزند، به زندان میافتد، پای دخترش به زندان باز میشود و چرخهای از مشکلات آغاز میگردد و حل نشده باقی میماند و حالا این مشکلات مالی و عرفی میرود تا گریبان نوزاد ِ بینوا را هم بگیرد.
سوژه جسورانه است و خانم حسنزاده بادقت فیلمنامه را نگاشتهاند و سعی کردهاند تمام آن لایههای نهان را با دیالوگهایی بهجا و بهموقع در فیلم بیان کنند و گاهی هم مخاطب را به این شک بیندازند که آیا رابطهی سمیه و مرد جوان، رابطهای آگاهانه بوده یا تجاوز و سوءاستفاده صورت گرفته است. گرچه کمی مشکلات در دیالوگهای نهایی فیلم به چشم میخورد. جایی که بالاخره دو خواهر با هم دعوایشان میشود و مکالماتی بینشان رد و بدل میشود، مکالماتی نیست که ما در دعواهای این چنینی میشنویم. زیادی ادبی و مسالمتآمیز است و کمی به کلیشه میرسد. جدا از آن در هر درگیری بین قدیر و سمیه، مدام جملهی «خواهش میکنم» را از زبان سمیه میشنویم، دیالوگی که وقتی زیادی گفته میشود، نمیگذارد سکانس ِ درگیری خیلی باورپذیر شود.
هر چقدر بازی آقای پتکی و خانم نصرتی قویست، متأسفانه بازی نابازیگران، به فیلم لطمه زده است. دعوای پدربزرگ و مادربزرگ سمیه خیلی مصنوعی شده. گاهی اوقات چشم نابازیگران روی دوربین است و کاملا مشخص است کارگردان چه زمانی به آنها فرمان حرکت داده است. در سکانس پس گرفتن نوزاد، حس میشد جای درگیری ِ فیزیکی ِ بیشتر و کنش و واکنش شدیدتر بین دو زن، خالیست. تدوین ِ بهتر، میتوانست برخی از این مشکلات را حل کند که متأسفانه جای آن هم خالیست. تراولینگها در فیلمبرداری خیلی خوب کار شدهاند. در برخی نماها، اصرار زیادی بر زوایای لو و های را شاهد هستیم که کمی آزاردهنده میشوند و احتمالا بهخاطر محدودیت فضای لوکیشین این اتفاق افتاده است.
فیلم از صداهای محیطی بهخوبی استفاده کرده است و به همین سبب وقتیکه موسیقی ِ فیلم نواخته میشود، خیلی مؤثر عمل میکند. نوزاد در حال شناختن جهان اطرافش است و خارج از خانه، در حال دیدن و آموختن زیبایی طبیعت است. آسمان صاف و درختانی سر به فلک کشیده با برگهای رنگارنگ و درست زمانی که قدیر میخواهد مانند حضرت موسی (ع) او را به دست خداوند و آب بسپارد، موسیقی و سپس صدای کلاغها و رودخانه به میان میآیند و اثرگذاری این صحنه را چند برابر میکنند.
اما زیباترین و ملودرامترین سکانس فیلم، سکانس پایانیست. سکانسی که در آن سه نسل از یک خانواده، سوار بر دوچرخهای عاریهای، در جادهی زیبای زمستانی حرکت میکنند. قدیر، دوچرخه را بهخوبی میراند و تکیهگاهی برای دختر و نوهاش شده است. آنها در جاده بهسوی سرنوشت و احتمالا روزهای روشن پیش میروند و ما را با قابی دلچسب و دوستداشتنی، موسیقیای دلنواز و امید به بهبود اوضاعشان، تنها میگذارند.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مرود فیلم زمانی دیگر و مطالعه یادداشت کارگردان فیلم، اینجا کلیک کنید.