رگ خواب (۱۳۹۴)
کارگردان و تهیهکننده: حمید نعمتالله
نویسنده: معصومه بیات
ژانر: اجتماعی / ملودرام / درام
محصول: ایران
مدت: ۱۰۵ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
فیلم رگ خواب (۱) داستان سفر مینا (لیلا حاتمی) به درون خودش و واکاوی احساستش است. داستان ِ جنگی داخلیست که در وجود مینا به وقوع میپیوندد، جنگی بین عقل و احساس، منطق و عشق، کارایی و ناکارآمدی، پلیدی و پاکی، پایمردی و گریز.
مینا از طریق نریشن با پدرش حرف میزند و داستان را برای مخاطبین تعریف میکند. یک زن ساده و بیپناه که تازه از همسرش جدا شده و چون چند سالیست که از پدرش فاصله گرفته، ناچار بعد از جدایی به دوستش آیلا (الهام کردا) پناه میبرد. مینا که در زندگی گذشتهاش سختیهای زیادی را متحمل شده، میخواهد دیگر روی پای خودش باشد و با جدیت دنبال کار میگردد. او بالاخره در یک همبرگر فروشی استخدام میشود. همبرگریای که کامران (کوروش تهامی) مدیر آن است.
طولی نمیکشد که رابطهی عاطفی و احساسی ِ بسیار قوی بین مینا و کامران شکل میگیرد، رویایی، دلچسب، عاشقانه.
احساس در هر نما از فیلم موج میزند. هم با بازی خارقالعاده، خیرهکننده و چند لایهی خانم حاتمی و هم با بهرهگیری صحیح از موسیقی و صدای جاودانهی همایون شجریان. فیلمبرداری خوب و استفاده از نماهای متفاوت و قاببندیهای رویایی و کارگردانی منحصر بهفرد آقای نعمتالله هم مزید بر علت شده که فیلم رگ خواب به یکی از بهترین فیلمهای عاشقانه و ماندگار سینمای ایران بدل شود.
مینا عاشق سفر رفتن است، سفرهایی که هرگز پولشان را نداشته، عاشق زبان فرانسه است، زبانی که هیچوقت یاد نگرفته، عاشق خاک خوردن بدون حس گناه است، عاشق پدرش است؛ او به دنبال آرامش و شریکی مطمئن برای باقی عمرش است. و کامران، این مرد ِ به چشم مینا جذاب و همه چیز تمام، جلوهای از تمامی آرزوی اوست. کامران مانند فرشتهی حامی و نجات وارد زندگی زنی شکست خورده شده، امیدوارش کرده، دلیل خندههایش شده است. کامران به همهی زندگی مینا بدل شده است.
فیلم پر از صحنههای عاشقانهی بدون کلام است و تنها با بازیهای درخشان، موسیقی ِ درخور، فیلمبرداری و کارگردانی هوشمندانه به هدف دقیق خود رسیده است. ضرب زدن کامران و حس و حالی خاص که به بیننده منتقل میکند، چیزی بین آشوب و شور و آرامش است، احساسی مبهم. خاک خوردن و اشک و خندهی مینا و قاببندی ِ شاعرانه در کنار آن خانه و در قدیمی، هزار ساله بودن عشق این دو را تداعی میکند. بله گرفتن از مینا در شب و ماشینی احاطه شده با پنجرههای باران خورده با انعکاس نور قرمز و سبز چراغ راهنمایی، میزانسنی فوقالعاده دلفریب را به نمایش میگذارد.
موسیقی، این غذای روح، مکمل بشریت و عواطف آدمی، متاسفانه در فیلمهای ایرانی نقش کمرنگی دارد؛ ولی خوشبختانه کمکم آشتی با موسیقی در فیلمهای وطنی رو به فزونی گذاشته و در فیلم رگ خواب از موسیقی بهعنوان یک عنصر ِ مهم در جهت انتقال بهتر احساسات به بیننده، بهره برده شده است. مانند در همسایگی یک کلاس موسیقی بودن، یک ایدهی هوشمندانه. چقدر لطیف، احساس و حال و روز مینا با موسیقیهای نواخته شده در این کلاس در هم میآمیزند و در ناخودآگاه مخاطب اثر میگذارند و در یادش ثبت میشوند.
آقای نعمتالله در طول فیلم همواره یک قدم از بیننده جلو هستند. خیلی از مسائل واضح پیش روی مخاطب صورت میگیرد؛ ولی آنقدر باظرافت نشان داده میشوند که هرگز لو نمیروند و زمانیکه همه چیز مشخص میشود مخاطب در مییابد همهی اینها را از ابتدای داستان دیده؛ ولی توجه کافی به هیچکدام نداشته است. رفتار کامران با خانم منصور (لیلا موسوی) در اولین نمایی که آن دو را میبینیم کاملا گویای رابطهی آنهاست. این گویایی تنها از دیالوگها بر نمیآید، بلکه بازیهای خوب و نگاههای بازیگران به یکدیگر است که خیلی از مسائل را آشکار میکند. سندگدلی خانم صندوقدار (غزاله جزايری) میتواند بیننده را برآشوبد و با بعض کردن مینا، ناراحتی از آن زن را به منتهای درجه برساند و اعصاب مخاطب را خورد کند؛ اما در گرهگشایی همه چیز کاملا معلوم میشود و معنای جملهی خانم صندوقدار به مینا با این مضمون که: ” تو میخوای منو از چشم آقای مدیر بندازی.. ” را به درستی درک میکنیم. دختری ساده که به احتمال قوی، موقعیتی مانند موقعیت احساسی مینا را تجربه کرده است؛ ولی جسارت کافی برای بیان آن را نداشته. حتی دیالوگهای خود ِ کامران با صندوقدار در مورد مینا هم کاملا گویاست. کامران به هر کس یک چیز میگوید هدفی ندارد جز پیش بردن کار و خواستههایش.
از ابتدای فیلم میفهمیم که مینا بهدنبال امنیت، عشق و اعتماد است، دقیقا چیزیهایی که کامران نقضشان میکند. سکونت مینا در انبار کامران، استفاده از پلههای اضطراری و تاکید بر آن در فیلم، هر نوع سوءاستفاده از مینا به بهانهی عشق، سرایدار و نگهبان انگاشتن او، مسخره کردنش و خندههای سادیسمی کامران و… .
کامران نه درد دندان مینا را میفهمد نه درد ِ درونی و روحی او را. اصلا این مسائل برایش اهمیتی ندارند. در حقیقت درد دندان کنایهای از همان دردهای پنهان ِ میناست که مثلا قرار بود با وجود کامران در زندگیاش، درمان شوند. بهشخصه ماجرای دندان و دندانپزشک را بسیار دوست داشتم. سکانس التماس مینا به منشی عذابآور است و بیننده را منقلب میکند و این دندان ِ عاریهای، گرچه شاید ظاهر مینا را بهتر کند؛ اما حقیقت را تغییر نمیدهد، پس نبودش به مراتب بهتر از بودنش است، حتی اگر واقعیتی زشت و کریه باشد.
طوفان تهران و ایجاد فضای تعلیق و ناامنی، کنایهای از بیپناهی و ترس میناست. سکانسی فوقالعاده با بازی ِ کم نظیر خانم حاتمی که زنی ساده، بیاعتماد به نفس، پریشان، درمانده و ترسان را بهخوبی نشان میدهد.
مینا بالاخره به سفر میرود، نه از آن سفرهای لوکسی که همیشه آرزویشان را داشت، بلکه به یک سفر ِ معمولی میرود تا بگریزد و سفر ِ خودشناسیاش را کامل کند. سفر و خلوتی که به او جسارت و جرأت ِ عمل کردن و مواجهه را میدهد. او حتی فرزندی که بهقول خودش به آیلا نیرو برای رویارویی با مشکلات زندگی را داده هم، دیگر ندارد، پس راهی برایش نمیماند جز روبهرو شدن و بهنحوی انتقام گرفتن و بیان کردن حقیقت. ماجرایی که از بسیاری جهات و حالات شبیه به نمایشنامهی “دایی وانیا” (۲) است.
مینا همیشه و تحت هر شرایطی عاشق پدرش بود و عاشق او ماند، عشقی حقیقی که آواز نهایی فیلم در مراسم پدر مینا، با صدای آسمانی همایون شجریان و شعری از مولانا هم آن را بهخوبی هویدا کرد و نشان داد که مینا دیگر آن زن ِ بدبخت ِ چند وقت پیش نیست و از این پس هم هرگز به آن روزها بر نخواهد گشت:
” ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها / خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن “
قویا معتقدم پایان باز برای چنین فیلمهایی بیمعناست. وقتی فیلمساز دردی از جامعه را بیان میکند و بعد با پایانی باز بخواهد قصهی فیلم را فیصله دهد یعنی اینکه من هم مانند شما میدانم این درد در جامعه وجود دارد؛ ولی چه کنیم؟! همین است که است، باید بسوزیم و بسازیم و دم نزنیم! خوشبختانه فیلم رگ خواب نه تنها به پایان باز ختم نشد، بلکه گرهگشایی ِ بسیار خوبی داشت و با همان قدرت و لطافتی که فیلم آغاز شد، به پایان رسید.
فیلم رگ خواب در مورد آگاه، قوی و نترس بودن در برابر شارلاتانها و بزدلهاییست نام ِ عشق را برای رسیدن به خواستهها و منویاتشان مصادره میکنند. فیلمی که فراموش نمیشود و در اذهان مخاطبین، به روشنی باقی خواهد ماند.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم رگ خواب اینجا کلیک کنید.
۲) نمایشنامهی دایی وانیا اثر آنتوان چخوف در سال ۱۸۹۹ میلادی منتشر شد. این نمایشنامه یکی از آثار برجستهی عصر معاصر است که در آن ماجراهای اقتصادی و عاشقانهی بسیاری در یک خانوادهی روسی رخ میدهد و هر یک از اعضای این خانواده را دچار تحول میکند.
خیلی خیلی زیبا توضیح دادین جوری که انگارفیلم ازجلو چشمانم گذشت واقعا ازتون ممنونم فوق العاده بود تعریف فیلم