دکتر استرنج (۲۰۱۶)
(2016) Doctor Strange
کارگردان: اسکات دریکسون
نویسنده: جان اسپیتز / اسکات دریکسون / سی رابرت کارگیل
بر اساس کمیک بوکهای کمپانی مارول / کتاب دکتر استرنج اثر: استن لی / استیو دیتکو
تهیهکننده: کوین فیگ
ژانر: تخیلی / اکشن
محصول: ایالات متحده آمریکا
مدت: ۱۱۵ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
فیلم دکتر استرنج، یکی از متفاوتترین آغازها را بهنسبت تمامی فیلمهای دیگر کمپانی مارول دارد. فیلمی که در معبد شروع میشود، با نیروهای فرازمینی ارتباط دارد، از جهانهای موازی و بعدهای گوناگون کمک میگیرد و رشتههای محبوب رزمی را هم وارد کار میکند.
دکتر استرنج (بندیکت کامبربچ) جراح مغز و اعصاب است. یک پزشک بسیار مغرور که تا از موفقیت در جراحی اطمینان حاصل نکند، دست به بیمار نمیزند و با این ترفند تاکنون، موفقترین پزشک در رشتهی تحصیلیاش لقب گرفته است. البته این مرد مغرور و متمول، همکار ملوس و نازنینش را هم دوست دارد، کریستین پالمر (ریچل مکآدامز).
یک تصادف وحشتناک کافیست تا اعصاب دستهای جراح عجیب و غریب داستان، بهشدت آسیب ببینند. لرزش دست برای هر جراحی، یعنی پایان کار حرفهای او. کار ِ استرنج تمام است؛ اما او نمیخواهد این مصیبت را بپذیرد. همکارانش حاضر به همکاری با او نیستند و نمیخواهند ریسک جراحی دستهای او را بپذیرند، دقیقا کاری که خود او در قبال بیماران انجام میداد. دکتر جوان، بدخلق و عصبی شده است، آنقدر عصبی که حتی کریستین را هم فراری میدهد. در ناامیدی مطلق، نور امیدی پیدا میشود، شناخت خود و نیروهای ذهن آن هم با تحت آموزش قرار گرفتن در معبدی در شرق جهان هستی.
جلوههای ویژه که همان ابتدای کار سر و کلهشان پیدا میشود، میتواند بیننده را میخکوب کند. درست است که نمونهی این نوع از جهانهای موازی و کج و کوله را در فیلمهایی چون سهگانه ماتریکس و تلقین (Inception) کریستوفر نولان هم دیدهایم؛ ولی کمپانی مارول که ثابت کرده در بکار بردن جلوههای ویژه استاد شده و از هیچ ریسکی نمیهراسد، توانسته بهخوبی، از بعدهایی اینچنین کمک بگیرد.
غرور، خودبزرگبینی و سعی در بامزه بودن ِ دکتر استرنج، شبیه به مرد آهنین ِ کمپانی مارول است؛ البته که دکتر ِ این ماجرا برخلاف آیرون من کمکم تغییر میکند و به شخصیتی معقولتر میرسد. داستان در حقیقت تمام و کمال دور ِ این پزشک جوان با بازی بسیار خوب ِ بندیکت کمبربچ میگردد. بازیگر توانای انگلیسی که در این فیلم ِ بهخصوص، ظاهرش کیانو ریوز در ماترکیس را برایم تداعی میکند.
یکی از انتخابهای جالب بازیگران جدا از انتخاب بندیکت کمبربچ، انتخاب تیلدا سوئینتن در نقش انشنت وان (Ancient One) بود، زنی که از حضور در نقشهای متفاوت نمیهراسد و بازی بسیار خوبی را هم از خود به نمایش گذاشته است تا جاییکه کاملا میپذیرید، او یک فرد فرا زمینیست. استادی که قرنهاست زنده است و زمانیکه به دکتر استرنج قدرت ذهن و آنچه که او از بعدهای دیگر و انرژی نمیداند را نشان دهد، یکی از جذابترین جلوههای ویژهی کار شده در کمپانی مارول رقم میخورد. کاراکتر بعدی کایسیلوس، نقش منفی داستان با بازی مدس میکلسن است. ضد قهرمانی که یکی از بهترین شاگردان انشنت وان بوده؛ ولی طغیان میکند. با اینکه آنتاگونیست داستان، در همان ابتدا با بیرحمی سر ِ کتابدار معبد را میزند، نمیتوان از او ترسید یا که دوستش نداشت! این ضد قهرمان، با آن چشمهای زیبا و نگاه سرد جذابش، جدی گرفته نمیشود. کاراکتر بعدی بارون موردو (چویتل اجیفور) است. دوست قابل اطمینان دکتر که بهنظر کمکم باید از او فاصله گرفت و ترسید. مردی که میرود تا جا پای ِ کایسیلوس بگذارد و از او بهمراتب عملگراتر، ترسناکتر و قویتر باشد.
استرنج، باهوش است و احتمالا انشنت وان متوجه نیرویی خاص در او شده که به سرعت به این مرد جوان و باانگیزه میآموزد و او هم خیلی زود فرا میگیرد. اوج ِ آموزش هم زمانیست که استاد، شاگرد را در اورست رها میکند تا او بالاخره، حلقهی آتشینش را تشکیل دهد. البته که میدانیم دکتر از این آزمون سربلند بیرون میآید؛ ولی بازی بسیار خوب ِ خانم سوئینتن و باز و بسته کردن بادبزن، هیجان ِ زیادی را در بیننده ایجاد میکند.
باز هم اعتماد بهنفس کاذب ِ دکتر و شوق وافرش در یادگیری کار دستش میدهد و او خودش را وارد بازی ِ زمان و کنترل آن میکند. بازیای که در ابتدا بد و غیر مسئولانه بهنظر میرسد؛ ولی سپس بهکار میآید. مانند اتفاقات در هنگکنگ و خرابی شهر و مردن مردم که با دستکاری زمان توسط دکتر روبهراه میشود. گرچه که نیاز به راه حلی اساسیست، پس دکتر با یکجور خدای بدخلق که ارباب ِ کایسیلوس و افرادش است درگیر میشود و با زندانی کردن اودر یک لحظه، مجبورش میکند که دست از سر زمین و زمینیان بر دارد و نیروهای اهریمنیاش را نزد خود فرا بخواند. تصمیمی درست از جانب دکتر که منجر به نجات جهان میشود؛ ولی دوست ِ قدرتمندش، بارون موردو را به دشمن تمام معبدیان و دوستان دکتر، بدل میکند.
تکرار یک لحظه در فیلمها امر جدیدی نیست؛ ولی جذاب است. نمونهاش را در فیلمهای Edge of Tomorrow، فیلم Groundhog Day و یک قسمت از فصل نهم سریال دکتر هوو بهنام Heaven Sent دیدهایم.
فیلم دکتر استرنج یک فیلم هنری نیست، فیلمیست سرگرمکننده که محتوای خاصی مانند ثور و کاپتان آمریکا و بتمن ندارد؛ ولی اگر عاشق سری فیلمهای کمپانی مارول باشید، از دیدنش لذت میبرید و منتظر بازگشت دکتر ِ کمی سربهراه شده و بقیه ابر قهرمانهای مارولی میمانید.