«خنیاگران»
به این عکس نگاه میکنم، ناخودآگاه اشک در چشمانم حلقه میزند..
همزمان به یاد آهنگ «نینوا» میافتم، «ایرانِ من»، «شبنورد» و «شهرِ خاموش»..
حس مبهمی دارم؛ غرور، شادی و آرامش در من توامان شدهاند. تکههایی از فیلم “بزم و رزم” در سرم میدرخشند، چه خونِ دلها خورده و چه رنجها کشیده شده تا موسیقی ایرانی زنده به گور نگردد، چه فداکاریها صورت گرفته تا ساز و آواز حفاظت شوند و از گزند تیرهای بیشتر و ضربهی گرزهای گرانِ نورسیدگانِ به قدرت که موسیقی را نامحترم و سَم میشماردند و میشمارند در امان ماند و مصون.
همین چند دههی پیش بود که خُنیا، چون گروگانی بااصالت و محترم، زندانیِ سیاهچال ظلم و ظلمت گشت؛ اما باکی نبود چرا که خنیاگران همتی بلند داشتند و در قامتِ خالق، از روح خود بر او دمیدند و نرمنرم جانی دوباره بخشیدنش تا ز جای برخیزد و از تاریکی بیرون آید و چشمش را به نور عادت داده، ریهاش را از هوای تازه پر کند و قدم بردارد.
و اکنون، آیا موسیقی از غرضورزی مردهدلان در امان مانده؟ حالا که هنوز در نظر آنان حضور زن و صدایش در هنرِ اول جز خطا و گناه نیست و ساز، آلتی از برای گمراهان؟!
این مبارزه اگرچه طولانی شده؛ ولی هنوز راهی طویل پیش روست تا پیروزیِ درفشدارانِ نَواک و ریتم؛ و حال بنگر که ما کنارِ گود نشستگان، چشم بر همه چیز بسته، با تک اَبرویی بالا برده و زبانِ زهردار چه فخری میفروشیم و چه زخمی میزنیم بر جان و روح هنرمندانی که سالها زبان درکشیدند و کام فروبستند تا نشان دهند:
«آنجا که سخن از گفتن باز میماند، موسیقی آغاز میشود.»
آری، سخن به گزاف گفتن چه سهل و عمل کردن در سکوت، چه سخت است..
پینوشت:
خنیاگرانِ جان به ترتیب از چپ به راست:
کیهان کلهر، محمدرضا شجریان، همایون شجریان، حسین علیزاده