تردید (۱۳۸۷) (۱)
نویسنده و کارگردان: واروژ کریم مسیحی
بر اساس نمایشنامهی «هملت» اثر ویلیام شکسپیر
تهیهکننده: سعید سعدی
ژانر: درام / رمانتیک
محصول: ایران
مدت: ۱۲۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
واروژ کریم مسیحی، یکی از با ذوقترین و ایرانیترین کارگردانهای کشورمان است. علاقه و شیفتگی او به تئاتر و کشورش با همان دو فیلم بلندی که ساخته، پردهی آخر (۱۳۶۹) و تردید (۱۳۸۷)، بر علاقهمندان سینما و تئاتر پوشیده نیست. نگارنده که پس از سالها مجددا به تماشای تردید نشسته، بر آن شد تا چند خطی بر دومین فیلم بلند کریم مسیحی بنویسد، فیلمی که در نوجوانی شیفتهاش بود.
کریم مسیحی بعد از هجده سال دوری از سینما، در سال ۸۷ با اقباسی از نمایشنامهی هملت، به هنر هفتم بازگشت و تردید را ساخت. فیلمی که برای ساختش متحمل سختیهای فراوان شد؛ اما در نهایت مزد مصائب را گرفت و دو سیمرغ بلورینِ بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامهی اقباسی، روی شانههایش آرام گرفتند.
او با گردشهای به موقع و نرم در فیلمنامه، تراژدی شکسپیر را بدل به درامی تلخ، با پایانی دلپذیر کرد تا دوباره داغِ عشق هملت و اوفلیا بر دل کسی نماند و هوراشیو، تنها بازماندهی تراژدی هملت، در غم آن دو یار از دست رفته، به سوگ ننشیند. کریم مسیحی هملت را برای نشستن بر دل بینندهی ایرانی بازنویسی کرده و در عین حال فیلمش را پر از ظرافتهای تصویری ساخته، گرچه برخی مسايل، چون سرنوشت کاراکترهای فرعیتر و ریتم از دستش در رفته است.
از مشخصههای فیلمسازی او میزانسن فوقالعاده دقیقش است. کریم میسیحی کاملا میداند حین تدوین فیلم قرار است چه حاصل شود، در نتیجه کاتها را به موقع میدهد، جا برای پس و پیش کردن در ادیت فیلم میگذارد و موقعیت و قرارگیری کاراکترها را با توجه به خروجی مور نظرش تعیین میکند. سکانس تعقیب و گریز ِ عاشقانه بین سیاوش (بهرام رادان) و مهتاب (ترانه علیدوستی) خیرهکننده است، یک بیتکراریِ مطلق در سینمای ایران. سکانسی بیکلام و در عین حال پر از حرفهایی که از نگاه شیطنتآمیز مهتاب و پرتمنای سیاوش میشنویم. موسیقی به شدت در این سکانس کارآست و بازیها و حرکات خبر از رابطهی عاشقانه و پرطلاطم سیاوش و مهتاب میدهند. سیاوش نمیخواهد به رغم تمام مشکلاتش، مهتاب را از دست بدهد و به هر ساز او میرقصد و با نگاهش خواهش میکند؛ در برابر، مهتاب بین دوراهیِ عقل و عشق مانده، با نگاه دزدکیاش سیاوش را تحسین میکند و به محض اینکه با مردش چشم در چشم میشود خودش را عصبانی و سرکش نشان میدهد؛ مهتاب سیاوش و عشقش به او را با دست پس میزند و با پا پیش میکشد، به نوعی با مرد جوان بازی میکند تا او را کاملا عاجز کند و سپس مطیع خود. نگارنده این سکانس را یکی از عاشقانهترین سکانسهای سینمای ایران میداند. سکانسی که تردید را درخشان کرده، برجسته است، شدیدا به چشم میآید و دو سه دقیقه از زمان فیلم را چنان به نفع خودش گرفته که بیننده انگار میکند به تماشای یک پردهی طولانی و جذاب در سالن تئاتر نشسته است. این سکانس و یکی دو سکانس مشابه قصه را به سوییِ عاشقیتی که فیلمساز میخواسته، هدایت کرده و جلو برده. (۲)
تمرکز کریم مسیحی بر روی عاشقانههای فیلم دلنشین است و در عین حال دورکننده از اصل ماجرایی که سیاوش درگیرش شده. سیاوش جدا از عاشقی کردن با مهتاب و خلوت و درد و دل کردن با گارو (حامد کمیلی)، باید راز عمو (علیرضا شجاعنوری) و مادرش (رزا آرایش) را آشکار کند و وقتی هملت ایرانی به خودش میآید و متوجه میشود که زمان در حال از دست رفتن است، درست لحظهایست که کریم مسیحی به خود آمده و بخش عمدهای از زمان فیلم را برای ایجاد روند عاطفی و عاشقانه و دوستانه از دست داده. این قصه، قصهی ایرانی شدهی هملت است و باید روند درستی داشته باشد و طبق نظر فیلمساز به سرانجام نیک برسد، حال که وقت تنگ است پس ادامهی هملت از زبان سیاوش و مهتاب و گارو گفته میشود و ضربآهنگ تغییری محسوس میکند. بعد از نقطهی عطف دوم، ریتم ِ تردید با سرعت وحشتناکی بالا میرود که عملا تعادل را بر هم میریزد و بینندهای که خبر از ماجرای نمایشنامهی هملت نداشته باشد را گیج میکند. اتفاقات، پیدرپی و به سرعت در حال وقوعاند و اینچنین ِآشوب ِ روایتی به جان فیلم می افتد. در نهایت کریم میسیحی نمیتواند تمام پیرنگها را با موفقیت کنار هم جمع کند و پرسوناژی را بیسرانجام نگذارد؛ ولی به هر روی بیننده متوجه پایان خوش ماجرای سیاوش و مهتاب میشود، یعنی دقیقا آنچه که مد نظر فیلمساز بوده.
اگر بهصورت کلی به تردید نگاه شود، فیلم خوبیست، که اگر چند جایی هم بلنگد، در نهایت به سر منزل مقصود میرسد. فیلمی به شدت ایرانی که نگارنده را به یاد جملهی معروف لوریس چکناواریان میاندازد وقتی که در مصاحبهای اقلیت خطاب شد و به مصاحبهگر پاسخ داد «اقلیت خودتی!». چندیست مد شده بسیاری از جوانان به سبک زندگیای روی آوردهامد که آن را بوهمین لایف میخوانند، که جدا از راحتی و میل به سمت هنر داشتن ـ به اصطلاح هنری بودن ـ، این سبک ِ زندگی معروف به رنگارنگیاش است. برای همین بسیاری از المانهای خوش آب و رنگ و محصولات دستساز وطنی، مجددا مورد توجه طرفداران این سبک قرار گرفتهاند، مانند زیورآلات رنگارنگ و مهرهدار و فلزی و.. یا پوشاک سوزندوزی شده از منطقهی سیستان و بلوچستان که هر دوی اینها در تردید دیده میشود؛ مسلما دغدغهی کریم مسیحی در ده سال قبل بوهمین لایف نبوده، بلکه او بهدنبال همدلی و یکپارچگی مردم وطنش است ـ حالا اگر ماجرای سمسار طماع یهودی در فیلم پردهی آخر را کنار بگذاریم ـ . او در تردید، با وارد کردن قوم بلوچ و مسیحیان ِ ایران به داستان، هم بر کشش قصهاش میافزاید و هم فضای خشک درامهای متداول سینمایمان را میشکند و با دیدی دیگر به سرنوشت هملت و یارش مینگرد. او این تراژدی را طور دیگری مینویسد و تابلوی اوفلیا (۳) را آنطور که دوست دارد ترسیم میکند، نه در رودخانه و در حال غرق شدن، بلکه ایستاده بر بالای فراز برکهی زیبا و منتظر سیاوش.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «تردید» اینجا کلیک کنید.
۲) برای تماشای سکانس ذکر شده در همین سایت اینجا کلیک کنید.
۳) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد نقاشی «اوفلیا» اثر جان اِوِرِت میلِی اینجا کلیک کنید.