بیوگرافی (۱۳۹۵) (۱)
کارگردان: فاطمه ثقفی
نویسنده: امیرحسین ثقفی
تهیهکننده: علیاکبر ثقفی
ژانر: درام / اجتماعی
محصول: ایران
مدت: ۸۶ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
فیلم بیوگرافی در مورد هویتیست که گم شده است. زمانیکه جامعه، دوستان و حتی افراد نزدیک و خانواده، نمیتوانند تفاوت بین احساس، درونیات و حقیقت وجودی فردی را متوجه شوند و عوض فهمیدن او، شروع به تقابل و جبههگیری میکنند. بحث خندهداری چون آبروریزی در مورد احساس یک انسان را به میان میکشند و طرف مقابل را به جنون میرسانند. انگار مردم، مشکلات و واقعیات درونیای که او مدام با آنها در حال جنگیدن است را برایش کافی نمیدانند و بیش از پیش بر روح زحم خوردهی او تیشه میزنند.
فیلم در گرگ و میش آغاز میشود با نماهای کلوزآپ و تعقیب کننده و دوربین روی دست و حرف از سازمان ملل است که برای احقاق حقوق بشر نزدیک به صد سال پیش کار خود را آغاز کرده و بشر هنوز هم از احقاق سادهترین حقوق خود عاجز است. لحن تلخ و پر استرس از همین ابتدای فیلم، مشخص است. فیلمساز هیچ اصراری ندارد که بخواهد لحن و فرم را از تلخی دور کند، اتفاقا برعکس، قصد همین است که تلخی، درد، غم و سیاهی لحظهای از فیلم زدوده نشود و بیننده را معذب کند.
ما همراه با سعید (اشکان مهری) وارد یک خانه میشویم. خانهای که در گذشته خانوادهای واقعی در آن زندگی میکردند و الآن جز درد و رنج و فرزندانی سرگشته از شرایط اجتماع و دیوارهایی غمزده، چیزی از آن باقی نمانده. هر سه فرزند خانواده قربانیاند، قربانی شرایط اجتماع، تصمیم پدرشان، مرگ مادرشان، ضعفهایشان، پیشآمدهای گوناگون و البته در مورد رسول (روح الله مهرابی) انتخاب خود او و ندانم کاریهایش هم دخیل میشوند.
راحله (بهار کاتوزی) و برادرهایش نمونهی خوبی از نسلی هستند که در عین دوست داشتن هم، نمیتواند تفاوتهای یکدیگر را درک کنند، بپذیرند و تحمل کنند. آدمهایی که مدام هم با یکدیگر و هم با خویشتن در کشمکشاند، جنگی که برندهای ندارد و تنها توجیههای مختلف را به بار میآورد.
راحله خواهریست غمخوار و دلسوز که برای برادرهایش مادری میکند، بیآنکه برادرهایش بتوانند برای او پدری کنند؛ پدری پیشکش، شاید هیچوقت حتی نتوانند برای او برادری کنند. او برای برادرانش همه کار میکند و الآن سعید بیشتر از رسول به او نیاز دارد. راحله باید برای سعید کاری کند تا او بتواند در این جامعهی سنتی، حداقل نفس بکشد و مدام احساس خفگی نکند و آخرین راه حل را در فرار نبیند. راحله و سعید، راه نجات را در تغییر جنسیت سعید یافتهاند، یعنی آنچه که جامعه به دگرباشان جنسی تحمیل میکند. دگرباشان جنسی و حامیان آنها هم متأسفانه چارهای چز پذیرش این راه حل ناقص ندارند. در تحقیقات اخیر در کشورهای گوناگون مشخص شده است که دگرباشان جنسی، بعد از تغییر جنسیت که مستلزم هورمون درمانی و جراحی و تحمل سختیهای بسیاریست، هرگز رضایت کافی از جنسیت جدید را ندارند، درصد زیادی از این عزیزان همچنان با بحران هویت روبهرو هستند و دچار افسردگی میشوند؛ اما وقتی جامعه نمیتواند جنسیت سومی را بپذیرد و تنها راه حل را در فشار گذاشتن و تحقیر دگرباش جنسی یافته، بدون توجه به آنچه او میخواهد، چارهای برای دگرباش جنسی نمیماند، یا فرار و یا تغییر جنسیت. در کمال تأسف، در بسیاری از جوامع از جمله وطن ما ایران، جامعه به مرگ میگیرد تا دگرباش جنسی به تب راضی شود و عمل را بپذیرد.
حل کردن مشکل مالی سعید برای جراحی، نیروی محرکهی داستان بیوگرافیست. داستانی که قهرمانش راحله است. دختری که به همراه احمد (میثاق زارع) به دل شهر میزند تا بتواند مبلغ مورد نیاز سعید را تهیه کند. اینجاست که بیننده وجه دیگری از تهران را میبیند. شهری که همه میدانیم، بهعنوان یک کلانشهر خلافکاران و قانونشکنان زیادی را در دل خود جای داده؛ اما فیلمساز در فیلم بیوگرافی، بیپروا و جسورانه گوشهای از آنچه را به مخاطب نشان میدهد که شاید حتی با علم به وجود خلاف در شهر، هرگز در مخیلهی او نمیگنجیده است. در دسترس بودن همه چیز، در هر مکانی، برای هر سلیقه و هر کاری.
انتخاب بازیگران خیلی هوشمندانه صورت گرفته و گریم قوی هم کمکی خوب بوده است. در حالت عادی شاید نتوان بین آقایان مهری و مهرابی و خانم کاتوزی، خواهر و برادری را متصور شد؛ ولی با گریم صحیح و دقیق، این امر محقق شده و هر بار سعید و راحله را در کنار هم میبینیم، گویی به خواهر و برادری خونی نگاه میکنیم.
حضور معنوی ِ مادرانه در فیلم مشهود است. چه مادری کردن راحله، چه مادر بیمار احمد، چه مادر افسردهی شریک رسول و چه مادری که پول دیهاش امید ِ فرزندانش است.
مشکلات پرسوناژها، پیرنگهای مختلفیاند که خیلی خوب در قالب دیالوگ و یا تصویر بیان شدهاند و هرکدام گوشهای از بیوگرافی طرف را برایمان آشکار میسازد. پیرنگهایی شاید به ظاهر بیربط به اصل قصه، درحالیکه تمامی آنها نهتنها لحن را ثابت نگه میدارند، بلکه داستان را پیش میبرند تا زمانیکه ضربهی نهایی به مخاطب زده میشود و نفس او بند میآید. فیلمساز توانسته قانون همواره یک قدم جلوتر بودن از بیننده را بهدرستی رعایت کند و مخاطب فیلمش را به مانند راحله، چنان شوکه کند، که تا چند دقیقه بر خود بلرزد.
بازیها درخشان است، مخصوصا بازی آقای مهری. ایشان بهخوبی توانستهاند در قالب نقش فرو بروند، بیآنکه بازیاش فرم ادا درآوردن بگیرد. او کاملا هوشیارانه به ایفای نقش پرداخته و خانم ثقفی هم از تکتک کاراکترهای فیلمشان توانستهاند خیلی خوب و روان بازی بگیرند. شاید یک مشکل فیلم ننشستن نقش فرهاد بر روی آقای مهران ملکوتی، صدابردار فیلم باشد. هرچقدر صدابرداری خوب کار شده، نقش ایشان در نیآمده. حتی روان و واقعی بودن دیالوگهای ایشان هم مانند بقیهی بازیگران نیست.
جدا از شخصیت فرهاد، مشکل دیگری که در فیلم به چشم میخورد، عدم فروش گوشی راحله بود. راحله که حاضر است برای برادرش تنها یادگاری ِ مادرشان را هم بفروشد و چنین از خود گذشتگی میکند، شاید با فروش گوشیاش سیصد چهارصد هزار تومانی را میتوانست جور کند.
خوشبختانه فیلم بیوگرافی از آن دست فیلمهاییست که مشخص است روی هر جز آن دقیق، فکر شده است. از موسیقی ِ تلفیقی و ریمیکس شده، که توانسته به انتقال حس و حالات کمک شایانی کند گرفته، تا تدوین روان و برشهای متعدد مخصوصا در زمانیکه راحله و احمد در راهپلهی آپارتمان شیطنت میکنند و از آن طرف سعید با چشم گریان و فکری مشوش، در انتظار یک معجزه است، فیلمبرداری و میزانسن تأثیرگذار مانند دیدن دعوای رسول و راحله و سعید از درون اتومبیل و شیشهی شکستهی آن، انتخاب تیشرت با نوشتههایی خاص برای سه کاراکتر سعید، رسول و احمد که بیهیچ گزافهگویی، میتوانند مطالب زیادی را در مورد آنها و اهدافشان به بیننده منتقل کنند.
در نهایت، از همان خانهای خارج میشویم که در ابتدای فیلم به آن وارد شده بودیم. خانهای خالی از والدین که حالا از فرزندان و شاید امید هم خالی شده است. فرزندانی که هر کدام درگیر مشکلات خود هستند و بهنحوی از آن خانه و خاطراتی که در آنجا دارند فرار کردهاند و به دنبال سرنوشتشان رفتهاند، سرنوشتی که مجبور به قبول آن و عواقبش هستند آن هم در شهری که سیاهی از روی دیوارهایش پاک نمیشود و تمام آن را تظاهر پر کرده است. شهری که پر از فریاد و جیغ است، صداهایی که حتما نیاز به گوشهای شنوا و بیسمعک ندارد، بلکه آن صداها همواره همراه همگی ما هستند و تا مغز استخوانمان نفوذ کردهاند، صداهایی که هرگز رهایمان نمیکنند.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «بیوگرافی» اینجا کلیک کنید.