به وقت شام (۱۳۹۶) (۱)
نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
تهیهکننده: محمد خزاعی
ژانر: درام-جنگی / اکشن
محصول: ایران
مدت: ۱۱۵ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
برای خواندن این مطلب، بهتر است پیشفرضها، اتفاقات و حواشی ِ فیلم ِ به وقت شام در زمان جشنوارهی فیلم فجر و کسب سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی را کنار گذاشت و این فیلم را تنها از منظر مضمون و ساختار بررسی کرد و قیاسش کرد با ساختههای پیشین ابراهیم حاتمیکیا.
خط فکری فیلمساز، نوع نگاه او به جنگ ایران و عراق و جانفشانی ایثارگران و شرایط و مطالبات آنان چه در زمان جنگ و چه بعد از آن بر دوستداران سینما پوشیده نیست، پس بهتر است حواشی و غلیان احساسات او را نادیده گرفت و حاتمیکیا را نسبت به خودش و آثارش سنجید و بررسی کرد که آیا او پس از فیلمهای «گزارش یک جشن»، «چ» و «بادیگارد» که کمکم نشان از تنزل قدرت فیلمنامهنویسی و کارگردانی ِ او میداد، علیالخصوص فیلم بادیگارد، توانسته با «به وقت شام» به روزهایی که فیلمهایش دیدنی و در سینمای ایران اثرگذار بود بازگردد یا خیر؟
با سنجیدن همهی جوانب باید به این سوال پاسخ مثبت داد. خوشبختانه بعد از چند فیلم ضعیف، بالاخره حاتمیکیا به روزهای خوب فیلمسازی و قصهگوییاش بازگشته. گرچه به وقت شام، اوجهای خوب و فرودهایی متوسط دارد؛ اما فی المجموع فیلمیست هیجانانگیز که توانسته هر طیف از مخاطبین را با قهرمان قصهاش همراه کند و این همراهی، از ذکاوت حاتمیکیا نشئت میگیرد.
علی رستمی (بابک حمیدیان) جوانیست نظامی که بر اساس مأموریتی که کشورش به او داده در خاک سوریه حضور دارد و اگر هم بعد از ابلاغ مرخصیاش دوباره به پایگاه باز میگردد، دلیلش فقط پدرش، یونس (هادی حجازیفر) است؛ اینچنین حاتمیکیا خیلی ظریف علی را از کسانی که مدافعین حرم نام دارند و خودخواسته به سوریه رفتهاند جدا میکند تا موضعگیری خاصی علیه علی در ذهن بینندهای که با مدافعین حرم مشکل دارد، شکل نگیرد و او را در موقعیتی ببیند که انتخاب خودش نبوده و نیست. علی همانطور که خودش میگوید دلش پیش همسرش و فرزندیست که قرار است بهدنیا بیآید، از طرفی هم نمیتواند از پدری دل بکند که خودش را چون فیلمساز، سرباز نظام میداند.
تقابل و کشمکشی که بین علی و یونس وجود دارد، متعادل و باورپذیر است. پدر و پسری که با هم اختلاف نظر نداشته باشند کم یافت میشود و پدر و پسر ِ به وقت شام هم از این قاعده مستثنی نیستند. کلکلهای آنان، لحن گاها طلبکار ِ علی و صبوریهای یونس آزاردهنده نیستند و علی را کاراکتری امروزی به مخاطب معرفی میکند، درست برخلاف آنچه که در فیلم بادیگارد اتفاق افتاد. رابطهی محافظ و مهندس در بادیگارد هم چیزی شبیه به رابطهی پدر و پسری بود؛ ولی نه میشد انفعال حیدر (پرویز پرستویی) را درک کرد و نه این حجم از عصیان ِ میثم (بابک حمیدیان) را؛ میثم نه جوانی ارزشی تصویر شد و نه غیرارزشی، کسی که در میانه مانده و نه تکلیفش با خودش مشخص است، نه با حیدر و نه نامزدش و.. ؛ولی وقتی به فیلم به وقت شام برمیگردیم و بابک حمیدیان را این بار در نقش علی میبینیم، او را نه تنها میپذیریم بلکه هر حرف و حرکت او را درک میکنیم.
حاتمیکیا توانسته با بازی گرفتن خوب از بازیگرانش و گنجاندن نکاتی ریز در فیلمنامه، تفاوت علی و یونس را متذکر شود. اولین چیزی که به چشم میآید استایل متفاوت آنهاست، هر دو نظامیاند و هر دو خلبان؛ اما تفاوتهای ظاهری و کلامیشان مشهود است. یونس در ابتدای فیلم با سبک زندگی ِ پسرش شوخی میکند و حرف از ادکل پاریسی میزند، یعنی آنچه که این روزها بخشی از زندگی جوانان شده و آنان را نسبت به ظاهر خود و زندگی حساستر کرده. همین دیالوگ، لحنی که یونس ادایش میکند و حالت چهرهی علی، بدون شعار دادنهای مسبوق به سابقهی فیلمساز، تفاوت دو نسل را بهخوبی آشکار میسازد و بعدا هم او چندین بار همین کار را با زبان انگلیسی و عربی میکند؛ علی در سوریه به زبان انگلیسی سخن میگوید و یونس عربی.
اینکه یونس اصرار دارد علی به ایران بازگردد فقط مسئلهی پدر شدنش نیست، موضوع رویارویی با اهریمنیست که علی تجربهاش را ندارد. علی تا آن لحظه برای افراد محاصره و جنگزدهی سوری، محمولهی آب و غذا میبرده و عملا در میدان جنگ نبوده. او فقط نام داعش را شنیده، برای همین زمانی که باسم، سرباز سوری، به دنبال او و یونس آمده و میخواهد آنان را همراه خود ببرد، با دیدن خودروهای داعش، هم یونس، هم باسم و هم همهی مردم شدیدا وحشتزده میشوند و در این بین فقط علیست که با کنجکاوی به داعشیان خیره مانده و دقیقا نمیداند چه اتفاقی دارد میافتد.
وحشت و خوفی که این سکانس ایجاد میکند، پیش درآمدیست بر آنچه که در ادامه از وحشیگری و درندگی داعیان خلاف اسلامی خواهیم دید. سکانسی که نفس را بند میآورد وبخشی از آنچه که در سوریه میگذرد را نشان میدهد.
هر چه فیلم جلوتر میرود، هم بیننده و هم علی بیشتر درگیر ِ وحشت از داعش و داعشیان میشوند و بهطبع آن هیجان فیلم هم بیشتر میشود. رفتار پر تناقض و سخنان شیخ ممدوح سعدیه (خالد السید) و بقیهی داعشیان در هواپیما، خشونت بیمثال پسر شیخ و قصاوتی که در چشمانش موج میزند، حال ِ غریب و روانپریشانهی ابوعمر چچنی (جوزف سلامه) که شیفتگیاش نسبت به هنر در تناقض با دیدگاههای حکومت اسلامی ِ داعشیست، ذرهذره بر تنفر بیننده میافزاید و باعث میشود او هر لحظه بیشتر از قبل علی را در کالبد یک قهرمان واقعی ببیند.
سکانس تیکآف هواپیما و بیرون رفتن از دل آتش، آنقدر خوب و حساب شده است که مخاطب هم دلش میخواهد علی زودتر دستهی کنترل را عقب بکشد و از آن جهنم فرار کند، درحالیکه فکرش پیش افسر سوری (پیر داغر) و از خودگذشتگی او برای نجات جان مسافرین هواپیما مانده. ملودرام جاری در این سکانس و فشار عصبیای که فیلم ایجاد کرده، خیلی راحت نقص ِ مصنوعی از آب درآمدن آتش را میپوشاند و توجهات کمتر به آن معطوف میشود، گرچه که در سکانس پایانی و نمای ِ دوری که از هواپیمای متلاشی شده و در حال سقوط دیده میشود، این نقص زیادی خودنمایی میکند. شاید اگر بهجای چنین نمایی بیشتر روی تصمیم ِ نهایی علی تمرکز میشد و اطمینان و مصمم بودن او مورد توجه قرار میگرفت، پایانی محکمتر و به یادمانیتری را شاهد بودیم.
به هر روی شاید دلیل این عدم تمرکز، دوری از شعار دادن باشد که در این فیلم، حاتمیکیا بهخوبی از پسش برآمده و جز یکی دو مورد چون صحبت مداوم شیخ ممدوح از تجاوز به خاک ایران و اینکه داعشی در هواپیما میداند جهت ِ اورشلیم کجاست ولی به دنبال جهت قبله میگردد، شعارهای و دیدگاههایش را به لایههای درونیتر فیلم برده و توانسته اینچنین حرفش را موثرتر بیان دارد و به نکاتی چون چند دستگی ِ عمیق میان مسلمانان اشاره کند که جز دشمنی بین آنان، اثر دیگری نخواهد داشت.
چه فیلمساز به عمد نام یونس را برای پدر انتخاب کرده باشد و چه نه، نجات و رهایی او از دل هواپیمایی که مقصدش جز نیستی نیست، یادآور داستان نجات یونس پیامبر است از دل نهنگ؛ پدری که همواره از اسیر شدن علی ناراحت بود و دلش نمیخواست پسرش آسیب ببیند، رزمندهای که از شهادت نمیترسید؛ ولی از آزار دیدن پسرش هراسان بود. و اینچنین حاتمیکیا حجتش را در به وقت شام با نسل جوان تمام کرد و اینبار نه رزمندگان سابق و ارزشیهای نسل خودش، بلکه جوانان از نسل جدید را که هم عطر پاریسی را میپسندد و هم مردانه بر سر هدفش میایستد را قهرمان قصهاش کرد تا نشان دهد رویکردی جدید یافته و متوجه است جوانی کردن، منافاتی با ذات قهرمانی و پایبندی بر سر اصول و ارزشها ندارد.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «به وقت شام» و بازدید از وبسایت این فیلم اینجا کلیک کنید.
۲) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «به وقت شام» در سایت ویکیپدیا اینجا کلیک کنید.