به رنگ ارغوان (۱۳۸۳) (۱)
نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
تهیهکننده: جمال ساداتیان
ژانر: درام / ملودرام / اکشن
محصول: ایران
مدت: ۹۷ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
شاید بهواسطهی در هم تنیدگی و یکی شدن خاک و نور و چوب و برگ و خزه و نم باشد که جنگل، همواره برای انسان، پر از رمز و راز بوده، صداهایی که در هزارتوی آن میپیچد و نورها و سایههایی که انسان را درگیر اوهام میکند. از این روست که برای روایت فیلمهای مرموز، جنگل بستر مناسبی تلقی میشود؛ اما در ایران جدا از افسانههایی چون جن و پری که با آن پیوند خورده، جنگل همواره یادآور مبارزات مسلحانه و چریکی، چون قیام جنگل و واقعهی سیاهکل هم هست.
حاتمیکیا با بهره بردن از این پیشزمینه که در اثر نارضایتی و سرخوردگی مردم و قشر روشنفکر ـ در مورد واقعهی سیاهکل اعتراضات دانشجویی و چپی ـ شکل گرفت و از اعتراضات مسالمتآمیز به اعتراضات خشونتبار ختم شد، فضای جنگل را برای روایت قصهاش انتخاب کرده و توانسته فرم فیلم ارغوانی رنگش را همسو با محتوای آن کند و بر این رنگ، لعاب جذابیت و مرموز بودن را نیز بیفزاید.
داستان، داستان امنیت ملیست. جلوی خرابکاران را گرفتن و به دام انداختنشان. یک فیلم سیاسی دیگر از حاتمیکیا که برخلاف اکثر آثار او، از شعار دادنهای رک و صریح به دور است. او با به رنگ ارغوان دست روی زخمخوردگان سیاست گذاشته. ارغوان (خزر معصومی) بعد از گذشت سالها، همچنان با گذشتهی پر درد و تاریکی که سیاست برای او رقم زده، دست و پنجه نرم میکند. دختر یک مادر و پدر چریک، که همیشه در حال فرار بودهاند، دختری که رنگ آرامش را هر چه بزرگتر شده، کمتر دیده و هر روز بیشتر درگیر فاجعهای شده که برایش رقم زدهاند. ارغوان بارها بابت تصمیم والدینش سیلی خورده و بهسختی میتواند به آدمها اعتماد کند؛ ولی هوشنگ (حمید فرخنژاد) این میان برای او فرق دارد. یک مأمور اطلاعاتی کاربلد که بین دوراهی سخت انتخاب قرار میگیرد.
به رنگ ارغوان، پنج سال بعد از واقعهی کوی دانشگاه تهران ساخته شد. با توجه به شرایط حاکم در آن سالها، بعد از مدتی که خشم دو طرف تاحدودی نسبت به یکدیگر فروکش کرد و اعتراضات عمومی و دانشجویی رو به سردی گذاشت، بسیاری سعی کردند که مسئلهی آشتی ملی را پیش بکشند. البته که تلاش برای چنین حرکات بهظاهر مثبتی به دلیل درست و مساعد نبودن بستر اولیه و برابر بین دو گروه، راه به جایی نبرد و نمیبرد، باری؛ در به رنگ ارغوان با اشتیاق و آرزوی قلبی فیلمساز برای به ثمر رسیدن این آشتی ملی روبهرو هستیم، آشنایی و شکل گیری رابطهای عاطفی بین دو طیف مختلف سیاسی و ایدئولوژیک، گرچه که هوشمندانه تاکید آشکار بر این تفاوت ِ ایدئولوژیکی در فیلم نمیشود.
عشق، راه حلیست که برای بیرون رفت از گرداب مبارزه و تحمل نکردن تفاوتهای فکری، در این فیلم ارائه شده، برانگیختن احساسات انسانی و عاطفی به دور از هر دیدگاه غالبی. یکی از مشکلات به رنگ ارغوان از همینجا شروع میشود. فیلمساز هر دلیلی که در ذهنش برای عاشق شدن هوشنگ متصور است، در فیلم به بیننده نشان نداده. هوشنگ بهعنوان یک مأمور کارکشته و دقیق برای به دام انداختن شفق، یک چریک سابق، راهی شمال ایران شده و در حین مأموریت، ناگهان و بدون هیچ دلیلی، عاشق دخترک بدعنقی میشود که مسئولیت شنود و مراقبت از او را بر عهده دارد. هوشنگ چنانچه از ابتدای فیلم دیدهایم، در کار خود یکی از بهترینهاست و بعید است با یک نگاه و تیر مژگان به چنین حال و روزی دچار شود که در برابر دستور رسمی هم مقاومت کند و کار را به فضای ملودرام انتخاب یک عاشق دلداده بین عشق و انجام وظیفه بکشاند. هیچ حکم حکومتی و قضایی، در هیچ کشوری مخصوصا ایران، هرگز سرسری گرفته نشده و نمیشود، چه رسد به زمانی که پای امنیت ملی در میان باشد. این رفتار عجیب و دوگانهی هوشنگ، بیشتر به این میماند که فیلمساز شیفتهی عشقی که روایت میکند، شده و تحت تاثیر آن قرار گرفته است. این نوع شیفتگی و از خود بیخود شدن فیلمساز، در فیلم بادیگارد او هم مشاهده میشود. حاتمیکیا احساساتیست و گاهی نمیتواند بر غلیان آن غلبه کند، چه در زندگی کاری و شخصی و چه در آثارش. او در فیلم آخرش، به وقت شام (۱۳۹۶)، بعد از این همه سال نوشتن و فیلم ساختن، بالاخره توانست کنترل احساساتش را به دست گیرد و متعادلتر از همیشه حرکت کند (۲) گرچه که بالاخره اختیار از کف داد و در جشنوارهی فیلم فجر همان سال گله کرد، صدای لرزانش را بالا برد، گوشهی چشمش تر شد و اتفاقا جایزهی بهترین کارگردانی را هم برد؛ سیمرغی که قبلا برای به رنگ ارغوان نیز، به او اهدا شده بود در حالیکه در آن سال، کارگردانیهای بسیار بهتری را در بیست و هشتمین جشنوارهی فجر شاهد بودیم، مانند «هفت دقیقه تا پاییز»، «شب واقعه» و «ملک سلیمان». البته که شرکت داده شدن این فیلم در جشنوارهی بیست و هشتم به نفع فیلمساز بود، زیرا اگر در سالی که ساخته شد به جشنواره راه مییافت، میان آن همه فیلم با کارگردانیهای خوب، هیچ بختی برای پیروزیاش دیده نمیشد.
با همهی اینها، به رنگ ارغوان، از یک ایدهی زیبا شکل گرفته که جای کار بیشتر داشت و امکانپذیر بود با خلاقیت بیشتر در میزانسن، هم بر هیجانش افزوده شود و هم بر بخشهای ملودرام آن تا فیلم به مراتب اثربخشتر از آب دربیآید. چقدر خوب میشد اگر روی دقایق پایانی زندگی پدر ارغوان و خلوت دردناک؛ ولی عاشقانهی آن دو پس از سالها، میان هیاهوی وحشتناکی که گلوله و دود و آتش به راه انداخته بودند و سکوت لطیف و صبحگاهی دهکدهی آرام و کوچک را میشکافتند، بهتر تمرکز میشد. لحظاتی کوتاه ولی عرفانی و ملکوتیسان برای ارغوان مرموز و گوشهگیر که نظر او را به دیدگاه مهم برتولت برشت سوق داد تا دخترک بداند با کنارهگیری از وقایع مهم اجتماعی و مملکتی، آن هم در سرزمینهایی که همه چیزش سیاستزده و سیاسیست، ره به سوی آرامش نخواهد برد. حقیقتا که بدترین نوع بیسوادی، بیسواد سیاسیست (۳) هرچند که بر قصهی پر غصهی حذف آدمها و کشتن اندیشهها، هرگز پایانی نباشد.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «به رنگ ارغوان» اینجا کلیک کنید.
۲) برای مطالعهی نقد و بررسی فیلم «به وقت شام» در همین سایت اینجا کلیک کنید.
۳) بدترین نوع بیسوادی، بیسواد سیاسی است، بیسواد سیاسی کور و کر است، درک سیاسی ندارد و نمیداند که هزینههای زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند. او حتی به جهالت سیاسی خود افتخار کرده، سینه جلو میاندازد و می گوید که: «ز سیاست بیزار است». چنین آدم سبک مغزی نمیفهمد که بیتوجهی به سیاست است که زنــان فــاحــشه و کــودکان خــیابانــی میسازد، قتــل و غــارت را زیاد میکند و از همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت میافزاید.