بهمن (۱۳۹۳) (۱)
کارگردان: مرتضی فرشباف
نویسنده: مرتضی فرشباف / نسیم مرعشی
تهیهکننده: جواد نوروزبیگی
ژانر: درام / اجتماعی
محصول: ایران
مدت: ۹۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
فیلم بهمن، دومین فیلم بلند آقای فرشباف، تا حدودی شبیه به فیلم اول ایشان، سوگ (۲) آغاز میشود، با این تفاوت که در ابتدای فیلم سوگ تشنج حاکم است و در فیلم بهمن آرامش،گرچه که این آرامش ظاهریست. در هر دو فیلم جاده و رفت و آمد پررنگ است و بیننده کاملا درگیر قصه میشود. او باید خودش کشف کند که چه میگذرد و فیلمساز هم برای دانستن، به او کمک میکند.
فیلم در تاریکی شروع می شود و هما (فاطمه معتمدآریا) با شروع برف، از خواب برمیخیزد. او زنی آرام، تودار، مقاوم و شدیدا مقرراتیست. شاید همین مقرراتی بودن و وظیفهشناسی بیش از حد اوست که دکتر شمس، او را بهعنوان پرستار مخصوص مادرش انتخاب کرده است. پرستاریای که قرار است ده روز طول بکشد؛ اما زمانش بیشتر و زمینهساز بخشش، شناخت و همدلی میگردد.
برف و سرما روی فیلم و زندگی کاراکترها سایه انداخته و نمادی از سردی روابط و سردی درونی ِ هماست. سرمایی که از بین نمیرود، مگر با خودشناسی و تغییری که هما در نهایت در درون خود، زندگی و روابطش به وجود آورد. سرما و نابهسامانی در زندگی هما، جا خوش کرده است، سوفاژخانهی خراب، خانهی سرد او که همانند روابطش است، قطعی سیستمهای ارتباطی و کنسل شدن پروازها، جادههای پر برف و لغزنده، وجود سگ ِ پسرشان که مدام پارس میکند و آرام نمیگیرد، اسبابکشی ِ همسایهی جدید و مشکلاتی که او با خود آورده، زنده شدن عشق به نوشتن در همسر هما، سیگار کشیدن و خالکوبی پسرشان و… .
هما همیشه سعی بر کنترل اوضاع و شرایط داشته و حالا که همسرش احمد (احمد حامد) نتوانسته مبلغ مورد نیاز برای فرزندشان، کسری را تأمین کند و برایش بفرستد، او به درخواست ِ دکتر شمس پاسخ مثبت میدهد. همین پاسخ مثبت و سعی در مدیریت شرایط، باعث به وجود آمدن مشکلاتی برای هما میشود. او کمکم درمییابد که مدتیست در مورد فرزندش خیلی چیزها را نمیداند، میترسد که پیر شدنش به چشم بیآید، به رابطهی همسرش و زن همسایه که تازه به آپارتمان آنها آمده شک کرده است و زندگی زناشوییاش را در شرف نابودی میداند، نمیتواند با مادر دکتر شمس ارتباط مناسب برقرار کند و سر کار مشکل دارد. همهی این مسايل منجر به بیخوابی (۳) او شده است؛ بیخوابیای که جدا از همهی اینها، دارد هما را از پای درمیآورد.
او باید بخوابد، نه فقط برای استراحت کردن و تجدید قوای از دست رفتهاش، بلکه برای خواب دیدن و دانستن اینکه بالاخره تعبیر آن خواب همیشگی چیست، آن مکان کجاست و هما چرا مدام فقط این خواب را میبیند. اما بیخوابی بلای جانش شده. او شبها باید مراقب خانم شمس باشد و روزها هم در منزل نمیتواند بخوابد. سرما، بیتابی ِ سگ و البته صدای پیانوی ِ زن همسایه. صدایی که آزاردهنده است و گویی صاحب آن نوا آمده تا زندگی ِ هما را از او بگیرد و نابودش کند. زن همسایه حضور فیزیکی ندارد؛ اما سایهی او هم مانند برف روی زندگی هما افتاده است.
هر چقدر هما تلاش میکند، فایده ندارد. درها و پنجرهها را میبندد تا سرما تو نیآید، سگ بیچاره را در بالکن ِ سرد و یخزده زندانی میکند، با خانم شمس درشتی میکند، صدای تلویزیون را بالا میبرد تا صدای پیانو را نشنود، میخواهد بخوابد و دوباره همان خواب را ببیند ولی نمیتواند. او حس پیر شدن دارد، حس اضافی بودن. کنترل اوضاع از دستش در رفته و اعصابش بهم ریخته است. حالا دیگر رفتن بر سر کار برایش وظیفه نیست، راه فرار از حقیقت و سرگشتگیست. اینجاست که برف و بوران، راهگشایش میشود. اتومبیل هما در جاده گیر میکند. هما نه راه پس دارد و نه راه پیش، او باید پیاده شود، درنگ کند و با مشکل ِ در راه ماندگیاش مواجه شود؛ دقیقا همان کاری که باید در جادهی زندگی انجام دهد.
فیلمبرداری تلفیقی از آشوب و آرامش است. همه چیز به ظاهر آرام و مرتب است؛ ولی نشانههایی از آشوب درونی در فیلم موج میزند. با دیدن این فیلمبرداری فوقالعاده، حتی اگر تیتراژ را هم ندیده باشید، با خود میگوید چه کسی جز هومن بهمنش میتواند چنین ماهرانه و ظریف، فیلمبرداری کند؟ او اصراری به خلق نماهای کارت پستالی ندارد مگر در جایی که نیاز باشد و بخواهد تأثیری شگرف را بر روی بیننده بگذارد. با اینکه فیلمنامه روایت آرامی دارد و شاید کمی حوصله سر بر باشد، بازی ِ تحسین برانگیز خانم معتمدآریا و فیلمبرداری ِ خاص آقای بهمنش نمیگذارد لحظهای از تماشای فیلم منفک شوید.
صداگذاری، خوب و درگیرکننده است. صداهای محیطی چون صدای پارس سگ، صدای موج دریا، صدای جابهجایی وسایل، صدای برفک تلویزیون، صدای پیانو، صدای دستگاه ِ خشک کن، نویزهای در متن ـ گویی صداهایی هستند که در گوش هما میپیچد. ـ و… و همچنین موزیک متن، تنوع صدایی و تغییر حالت و فاز مناسب در فیلم را موجب شده است. تدوین فیلم روان و صریح است و با آرامش، موقعیت تحلیل و کشف برای بیننده را مهیا میکند.
بازی زیرپوستی خانم معتمدآریا که ذرهذره تحلیل و رو به نابودی رفتن زنی تودار و البته حساس را تصویر میکند، قابل تقدیر و ستاش است. نقشآفرینیای که نامزدی سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از سی و سومین جشنوارهی فیلم فجر را برای ایشان به همراه داشت؛ اما در کمال کم لطفی داوران، سیمرغ بلورین به ایشان تعلق نگرفت.
هما و خانم شمس، هر کدام به روش و سیاق خود، دردی مشترک دارند. همین درد مشترک است و البته کمی گوش کردن و سعی در فهم یکدیگر است که باعث میشود آنها لجبازی را کنار بگذارند، به یکدیگر توجه کنند، حرفهای همدیگر را به دور از قضاوت گوش کنند، به هم نزدیک شوند، همدلی پیدا کنند، با یکدیگر همدردی کنند و محبت و مهربانی ِ ذاتیشان که شاید سالها آنها را در درونشان گم کرده بودند، دوباره بیآبند و ابراز کنند. هما و خانم شمس، برای هم مادر و دختر میشوند. هما به خانم شمس کمک و محبت میکند و خانم شمس چون مادری دلسوز او را نصیحت و راهنمایی میکند. دو زن تفاهم دارند و از یکدیگر به هر نحوی که شده حمایت میکنند و احساس زیبا و پاکشان نسبت به هم را با در آغوش کشیدن به نمایش میگذارند.
هما، دیگر آن زن ِ مقرراتی نیست، او تغییر کرده و کاملا متوجه جوکی که احمد برایش فرستاده شده است. او دیگر ارزش هر ثانیه از زندگی را میداند و تنها به کنار ِ پنجره بودن خانم شمس بسنده نمیکند. پرستار مقرراتی داستان که نمیگذاشت حتی یک میلیمتر مکعب هوای سرد وارد اتاق خانم شمس شود، حالا خودش او را به تماشای آخرین برف زندگیاش و حس کردن هوای سرد، به حیاط بیمارستان میبرد. نمایی زیبا و تکاندهنده از دو زن ِ پوشیده در لباسهای پشمی و تیره، در حالیکه به تماشای برف در حیاط سفیدپوش بیمارستان ایستادهاند. نمایی پر از آرامش از دو زن ِ آرام و به حقیقت دست یافته. آرامشی که تعبیر خواب هماست.
هما، زنی که شروع برف را دید، در زندگی ترسید، لج کرد، فرار کرد، دعوا کرد، روبهرو شد، تغییر کرد، زیباییها را دریافت، از زندگی لذت بردن را آموخت، از حس ِ ترس و نومیدی رهایی یافت، سامان یافت و به آرامش رسید، در نهایت به خوابی آرام و عمیق فرو رفت و با بیدار شدنش، بند آمدن برف و طلوعی دوباره را تجربه کرد، گرچه که رهنما و مادر معنویاش را از دست داد.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «بهمن» اینجا کلیک کنید.
۲) برای مطالعه نقد و بررسی فیلم «سوگ» در همین سایت، اینجا کلیک کنید.
۳) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد بیخوابی اینجا کلیک کنید.