بدون تاریخ، بدون امضاء (۱۳۹۵) (۱)
کارگردان: وحید جلیلوند
نویسنده: علی زرنگار / وحید جلیلوند
تهیهکننده: علی جلیلوند / احسان علیخانی
ژانر: درام / اجتماعی
محصول: ایران
مدت: ۱۰۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
قطعیت! واژهای که احتمالا هرگز وجود خارجی ندارد و اگر در علومی مانند ریاضی و فیزیک بهکار برده میشود، تنها از سر ناچاریست؛ اما حتی در این علوم هم هر چهقدر در موضوعی دقیق شده و سعی در دانستن جزییات ِ آن میگردد، لاجرم اصل عدم قطعیت پیش میآید و همهی اینها برمیگردد به نوع نگاه ِ بشر به جهان و آنچه که او از آن درک کرده، دید و نگاه و قوانینی که میتوان به همهی آنها شک داشت و قطعیتشان را رد کرد؛ اما فَرای همهی این اما و اگرها و علوم و چهوچه، شاید بشود وجدان آدمی را بهترین درککنندهی عدم قطعیتها دانست؛ وجدان ِ حساس و تیزبین انسان که احتمالا پاکترین بخش از وجود بشر است، بشری که خواه عابد و زاهد باشد و خواه عقایدش به کتاب طرح بزرگ هاوکینگ نزدیک باشد و…، فرقی ندارد چون وجدان همواره جلوتر از عقیده و باور در حرکت است.
این دقیقا همان اصلیست که داستان فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء حولش شکل گرفته، وجدانهای بیدار و وجدانهایی که بشر سعی در خاموش نگه داشتنشان دارد و اینچنین، تنها با تکیه بر وجدان و عدم قطعیت، جلیلوند فیلمش را بهدور از هر نوع شعار دادنهای رایج پیش میبرد. وجدانهایی که همهشان به عدم قطعیتها واکنش نشان میدهند؛ اما واکنشهایی گوناگون چون ترس، فریاد، فرار، انکار و اعتراف که همه تحت فضای سرد فیلم اتفاق میافتند، سردیای که حتی در ظل ِ آفتاب هم حس میشود و در اتاق تشریح تشدید.
این فضای کلی فیلمهای جلیلوند تا به اینجاست، چه در چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت و چه در بدون تاریخ، بدون امضاء. فضایی که فیلمساز با مهارت ترسیمش میکند. بازی ِ با زوایا، نور، صدا و حتی سکوت، در سکانسهای مختلف تمام آنچه که باید را منتقل میکنند، مثل رویارویی کاوه (امیر آقایی) و موسی (نوید محمدزاده) در زندان و نوری که مساوی رویشان افتاده که انسان را به یاد ِ عدالت ِ حقیقی و برابرایشان در برابر قانون و شاید گناهکاری ِ هردوی ِ آنها میاندازد؛ نمای از بالا بر روی دستان موسی که دستبند میخورند، دل بیننده را میلرزاند و این فکر را در سرش میانداز که نکند کارگر کشتارگاه مرده باشد یا که بمیرد و بعد از تشریح مجدد ِ امیرعلی کوچک، راهروهای خالی پزشکی قانونی و سکوت رعبآوری که کمکم صدای تپش قلب و تنفس ِ کاوه در آن به وضوح شنیده میشود و خبر از اضافه شدن یک شاید دیگر به همهی شایدهای قصه میدهد. این فرم، امضای جلیلوند است که پای هر دو اثرش ثبت شده، درست مثل کاراکتر مرد ِ باوجدانی آگاه در هر دو فیلم ِ او با بازی امیر آقایی که گریمش بیشباهت به ظاهر ِ فعلی کارگردان نیست.
جلیلوند اصراری ندارد که در فیلمهایش خیلی زندگی طبقه متوسط را نشان دهد و اصلا وارد زندگی مرفهین نمیشود، بلکه او تمرکزش را صرف قشر ضعیف و آسیبپذیر جامعه میکند و استادانه نکبتی که زندگی آنان را دربرگرفته و فرار از آن ممکن نیست را به نمایش میگذارد؛ در هم تنیدگی ِ فقر فرهنگ و فقر مالی که توأمان باعث ایجاد جهنم شده و غرور مردانه و پدرانهی موسی را از او ربوده.
مردی که حس میکند نهتنها سرش کلاه رفته، بلکه با دست خودش فرزندش را به کام مرگ فرستاده، حالا حتی خود را در دفاع و مراقبت از همسرش لیلا (زکیه بهبهانی)، هم بیدفاعترین میبیند و آشکارا به بازپرس (سعید داخ) با بغض میگوید: «چرا با زن من اینجوری حرف زدی؟» انگار همین جمله و سرگشتگی او در صحنهی جرم که سعی دارد از تتمهی داراییاش دفاع کند، کافیست که مصیبتهای ناتمام ِ موسی و لیلا و امثالهم، بر سر بیننده آوار شود و جلیلوند و تیمش، چه خوب از پس آن برآمدهاند در فیلمی که پختگی کامل دارد و شکافی در آن به چشم نمیخورد.
اما بالاخره گناهکار کیست؟ مقصر چه کسیست؟ شاید همه و شاید هیچکس، حتی کسانی که آنان را اصلا در فیلم نمیبینیم با تاثیری که بر زندگی دیگران میگذارند میتوانند مقصر باشند یا نباشند! ولی هیچکدام از این حدس و گمانهها مانع نمیشود تا کاوه خود را در مرگ کودک مقصر نداند. انسان و پزشکی مسئولیتپذیر که همکارش را بابت درست و دقیق انجام ندادن کارش سرزنش میکند و کوچکترین خطایی را از هیچکس نمیپذیرد، حتی از خودش. امیر آقایی بسیار خوب توانسته کشمکش درونی ِ کاراکتر کاوه را نشان دهد و تغییرات این کاراکتر را ذرهذره از سمت ترس به جسارت یافتن و صحبت از اینکه شاید او هم در مرگ کودک دخیل بوده پیش ببرد. او مدام به وجدانش رجوع میکند و در نهایت مغلوب ِ قدرت آن میشود. کاوه بر خلاف بقیه کاراکترها که هر کدام بهنحوی سعی در لاپوشانی اعمالشان دارند و مدام به وجدانشان هیس میگویند، عمل میکند. ممکن است این حس ِ قوی مسئولیتپذیری و صداقت ِ کاوه، کمی عجیب بهنظر برسد و بهقولی خیلی باورپذیر نباشد؛ ولی اگر هر کس خود را جای او بگذارد و بیکم و کاست و دلیل آوردنهای رایج به وجدانش رجوع کند، دقیقا همین عکسالعمل را نشان دهد و تصمیمی بهمانند او بگیرد؛ آنچه که این روزها جامعهی ایران شدیدا به آن نیازمند است.
فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء همانقدر که تکاندهنده و و متحد و منسجم جلو میرود، همانقدر هم بر شک و شبهههای پیرامون مسائل مختلفی که در فیلم اتفاق میافتد، مثل اشتباهات پزشکی که مدتیست بازارش داغ است، اضافه میکند و بیننده و پرسوناژهایش را همانند مادر ِ در بستر بیماری ِ کاوه، در برزخ ِ سوالات ناتمام و بیجواب نگه میدارد، در بزرخ ِ عدم قطعیتها و اماها و شایدها که هر روز و هر لحظه با آنها مواجههایم.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «بدون تاریخ، بدون امضاء» اینجا کلیک کنید.
من این فیلم رو توی جشنواره دیدم واقعا نگاه دقیقی به فیلم داشتین ، ممنون بخاطر این نقد بسیار خوب