این زن حقش را میخواهد (۱۳۹۴)
کارگردان: محسن توکلی
نویسنده: بابک کایدان
تهیهکننده: ناصر شعبانی
ژانر: درام / اجتماعی
محصول: ایران
مدت: ۸۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
فرزانه (میترا حجار)، زن جوانیست که قربانی عمل شنیع اسیدپاشی شدهاست. حالا که بعد از چند سال، مجرم، بهرام محبی (کامران تفتی) به دست قانون افتادهاست، فرزانه هر طور که شده حقش را میخواهد، قصاص.
بخشی از داستان، بصورت فلاشبک روایت میشود. از زمانی که بهرام ِ لمپن و یکلاقبا، عاشق فرزانه زیبا و نوجوان شده و به خاطر دعوایی که در قهوهخانه با پدر فرزانه (رضا آشتیانی) میکند و جرایم قبلیاش، راهی زندان میشود. پدر فرزانه هم فرصت را مغتنم میشمرد و به اولین خواستگار فرزانه جواب مثبت میدهد. دو سال میگذرد و بهرام از زندان آزاد میشود. بهرام همراه دوستانش و سوار بر پیکان گوجهای، فرزانه را همراه همسر و دخترش سحر میبیند و نقشه اسیدپاشی را میکشد. بهرام، فرزانه را قربانی یک عمل نابخردانه و ضدبشری میکند.
فرزانه که هم صورتش را باخته و هم زندگی زناشوییاش را، راهی تهران میشود تا برای اجرای حکم قصاص، پول جمع کند. او که مدتیست در خوابگاهی به سرپرستی خانمی مطمئن و میانسال (مینا جعفرزاده) زندگی میکند، با ورود سحر (افسانه پاکرو) به اتاقش، زندگیاش زیر و رو میشود. سحر جوان و زیبا که آرزوی خبرنگار شدن دارد و درگیر مسائل عاشقانه و کلی بدهیست، داستان زندگی فرزانه را سوژهای مناسب جهت استخدام شدن در مجلهای مطرح مییابد. اتفاقی که در ابتدا فرزانه را بهم میریزد؛ اما موجب آشتی دوباره او و همسرش میشود.
فیلم این زن حقش را میخواهد، یک فیلمفارسی تمام عیار است. متاسفانه این فیلم هم از فیلمنامهی ضعیف با دیالوگهایی سطحی و پر از شعارهای اخلاقی رنج میبرد. نبود فیلمنامه خوب چند وقتیست که بدجوری گریبان سینمای ایران را گرفته و ول کن هم نیست. مجددا عرض میکنم که در فیلمنامه، تنها اشاره به یک موضوع کافیست تا مخاطب متوجه اصل مطلب شود. فیلمنامهنویسان عزیز باید همواره در نظر داشتهباشند که مخاطب فیلم، بسیار باهوش و بادرایت است و اگر فیلمنامنویس، رسالت خود را خوب و درست به انجام رساند، نیازی به توضیح واضحات نخواهد بود. مثلا اشاره به نام دکتر اویسی (روشنک عجمیان) و دیدن سارا، زن بهرام (لعیا زنگنه) در مطب کافی بود تا بیننده متوجه اهدای تخمک فرزانه به سارا شود.
خوانندگی وسط فیلم هم که شاهکاری دیگر بود. طفلک خواننده که هیچجا را بهتر از آن برهوت برای خواندن پیدا نکرده بود، شاید هم نمیخواسته کسی صدایش را بشنود. این بخش از فیلم شدیدا یادآور فیلمهای دهه هفتاد سینمای ایران است و سبکی منسوخ شده به شمار میآید.
فیلمبرداری با زوایای لوانگل و هایانگل و کلوزآپ، قرار است حس ترس، دلهره و خشونت را در بیننده ایجاد کند، که این حس غیر از صحنه قصاص و به لطف خطیر بودن خود مسئله قصاص و دلخراشی آن، در هیچ بخش دیگری از فیلم، ایجاد نمیشود. تدوین فیلم این زن حقش را میخواهد هم تعریفی ندارد و در قسمتهایی کار را کاملا از ریتم انداختهست.
بازیهای کلیشهای و مصنوعی، موجب میشود که نقشآفرینی به نسبت خوب آقای تفتی در بین همکارانشان در این پروژه سینمایی، بهچشم آید.
حیف از سوژه خوب و داستانی تکاندهنده که قربانی فیلمنامهی ناشیانه و کارگردانی متوسط شدهاست. مسئله اسیدپاشی، موضوعی بسیار بسیار جدی، اجتماعی و ملیست که برخورد با آن وظیفه تکتک ما شهروندان است و نباید دستمایه کارهای هنری ضعیف قرار گیرد که مبادا از هولناکی و اهمیت این فاجعه انسانی، کاسته شود.