ایدهی اصلی (۱۳۹۷) (۱)
امتیاز فیلم «ایدهی اصلی»: * (یک از پنج)
تهیهکننده و کارگردان: آزیتا موگویی
نویسنده: امیر عربی
ژانر: درام
محصول: ایران
مدت: ۱۰۳ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
ایدهی اصلیِ سازندگان فیلم ایدهی اصلی چیست؟ موجه جلوه دادن دزدی و رانت و فساد و تهدید و ارعاب در کشور؟ حمایت از مفسدان و دروغگویان و شارلاتانها به بهانهی ایجاد اشتغال و کلاه گذاشتن سر مردم؟ یعنی اگر مفسدی دزدید و خورد و چپاول کرد، ما ملت باید تمام قد بایستیم و برایش کف بزنیم و دعا به جانش کنیم که دستش درد نکند، حداقل این طرف مثل بقیهی دزدان به کانادا، این بهشت فاسدین پناه نبرده و مانده در کشور به ریش ما میخندد؟!
ایدهی اصلی، فیلم بدیست که جدا از همهی اشکالات فنی، محتوای زننده و توهینآمیزی دارد. فیلم سعی دارد به مردم بقبولاند در شرایط سخت اقتصادی کنونی و تحریمهای خارجی، چارهای نیست جز سپردن کار به دست دزدان و مفسدان مالی و سودجویان، پس همینی هست که هست، باید شرایط را پذیرفت و ممنون بود از مختلس و دزدی که در وطن میماند و با پول مردم متواری نمیشود. مگر جز این است که صحه گذاشتن بر هر نوع دزدی و فساد، باعث شرمساریست و همدستی با فاسدین به حساب میآید؟ مگر نباید رسالت همگان این باشد که جلوی هر نوع سواستفاده و دزدی گرفته و برای زندگی صحیح و درست فرهنگسازی شود؟ اما گویا در وطن ما همه چیز دارد راهی برعکس را میپیماید و برخی از هنرمندان! کشورمان درصدد تایید خلاف و خلافکار برآمدهاند و به مردم مؤمن و درستکاری که بَری از فساد اخلاقی و مالی هستند، دهنکجی کرده و به شعور مخاطبین اثرشان نیز توهین میکنند؛ باری..
اولین موردی که، ضعف توأمان فیلمنامه و کارگردانی را خیلی خوب آشکار میسازد، ماجرای سعید (بهرام رادان) و رویا (مریلا زارعی) است. سعید در ماشینش با مشاور خود لاله (هانیه توسلی) صحبت و از مشکلات کاری و همسر سابقش گله میکند و بیننده متوجه میشود که تا یکی دو دقیقهی دیگر قرار است چه بیند: رویارویی سعید و رویا و دعوای زن و شوهری با چاشنی نبش قبر گذشته و درآمد و کار، که همهی اینها به بدترین شکل ممکن اتفاق میافتد. بازی مصنوعی رادان و زارعی همراه شده با دیالوگهای مصنوعیتر سناریو، کاملا قابل پیشبینی و تکراری و لوس که در بیننده حس دافعه نسبت به فیلم ایجاد میکند.
آزیتا موگویی نتوانسته کارگردانی خوبی داشته باشد و نشانی از تسلط او به فیلم و بازیگران دیده نمیشود. به راحتی میشود تمیز داد هر جا که او سعی کرده بازی بگیرد و هر جا که اجازه داده بازیگران نقشهای سابق خودشان را تکرار کنند. مثلن در همان سکانس رویارویی سعید و رویا، روان نبودن و سنگینی و مصنوعی از آب درآمدن سکانس نشان میدهد که موگویی خواسته همه چیز را تحت کنترل بگیرد که شدیدن ناموفق عمل کرده و هر جا دست بازیگرانش را باز گذاشته، مانند سکانس شادی و گپ و گفت سعید و نیما (پژمان جمشیدی) در کلوپی در بارسلونا، آنها به تکرار خودشان روی آوردهاند و حداقل بازیهای روانتری ارائه کردهاند؛ در نتیجه یکپارچگی در فیلم وجود ندارد و تکلیفش معلوم نیست.
یدهی اصلی لحن ثابت و درستی هم ندارد و این امر با حضور پژمان جمشیدی تشدید میشود. او همان پژمان جمشیدی همیشگیست، بهتر گفته شود همان نقش همیشگی برایش نوشته و خواسته شده تا همان کاراکتر تکراری از خودش را ارائه کند: مردی دغل و بانمک که خیال میکند زرنگ است و تکه کلامش بین دوستان نزدیکش بیشعور است که کشدار ادایش میکند. به محض ظاهر شدن جمشیدی بر روی پرده سینما، لحن و فضا عوض شده و کمدی رخ مینماید و خامی فیلمنامه و کارگردانی بیشتر از قبل هویدا گشته و فرم فیلم شکل نگرفته، در هم شکسته میشود و البته تدوین سرسری هم مزید بر علت شده و تتمهی رمق فیلم را گرفته است.
فیلمنامه ضعیف است، نه داستان چنگی به دل میزند و نه دیالوگها مخصوصا صحبتهای کاری که پیش پا افتاده و سطحی و عجولانه نوشته شدهاند. داستان به چهار بخش تقسیم شده: بازی سعید، بازی رویا، بازی نیما و بازی آنها؛ بازی سعید کسلکننده پیش میرود و قابل حدس؛ ولی وقتی به بازی رویا میرسیم شکنجهی مخاطب آغاز میشود و او مجبور است روی دورِ کُند، دوباره هر آنچه در بازی سعید دیده را ببیند. تماشای بازی رویا عذابآور است چون همهی آنچه که دیدهاید و حوصلهتان را سر برده، مجبورید از اول ببینید. تکلیف بازی نیما هم مشخص است، وقتی بعد از گذشت یک ساعت از زمان فیلم هنوز مهرداد صدیقیان وارد داستان نشده، پس یک کاسهای زیر نیم کاسهی نیماست. خیلی ساده، بدون پیچیدگی و راز و رمز؛ بله، متاسفانه در ایدهی اصلی هیچ چیزی برای کشف کردن وجود ندارد. فیلمی که میخواسته بزرگ باشد و حرفهای گندهگنده بزند؛ اما ناکام مانده و بدل به اثری شده عجلهای و بیمنطق و پر از اشکال که حتی در زیرنویسش هم جملهی «He’s OK»، «باشه میشه» ترجمه شده است و لوکیشن خارجی و بازیگر فرنگی و بیحجاب و مو بور و زبان انگلیسی هم که حالا مثل آپشن برای برخی از فیلمهای بیمایه هستند، دردی از ایدهی اصلی دوا نمیکند، و حیرتا که این همه عجله و شتابزدگی در این اثر وجود دارد و حاصل شده فیلمی با ضربآهنگی بسیار کُند.
ای کاش در همان سکانس باسمهایِ رویارویی زن و شوهر سابق و رقیب کاری فعلی، سعید با دو سه جملهی ببخشید و غلط کردم و تو درست میگی و چاشنی لبخند و گل و بوسهای که قرار نبود مخاطب ببیند، سر و ته ایدهی اصلی را هم میآورد که نه این همه هزینه میشود و نه وقت مخاطب تلف و نه حمایت از دزدان و مفسدان شود، ای کاش..
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «ایدهی اصلی» اینجا کلیک کنید.