خانه / نقد فیلم / هیولای پول (۲۰۱۶)

هیولای پول (۲۰۱۶)

هیولای پول (۲۰۱۶)

(2016) Money Monster 

کارگردان: جودی فاستر
نویسنده: آلن دی فیوره / جیم کئوف / جمیه لیندن
تهیه‌کننده: لارا آلامدین / جورج کلونی / دنیل دوبیکی / گرنت هسلو
ژانر: درام / هیجان‌انگیز
محصول: ایالات متحده آمریکا
مدت: ۹۹ دقیقه

“توجه فرمایید،‌ با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”

رسوایی و در نهایت،… هیچ

هیولای پول را می‌توان سوژه‌ای خوب تعریف کرد که هنگام بسط دادن، فیلم‌نامه‌اش به بیراهه رفته و جودی فاستر هم با همه‌ی تلاشی که کرده نتوانسته آن را به مسیر درست هدایت کند و خلاصه این فیلم، چنگی به دل نمی‌زند.

هیولای پول
هیولای پول

بلی گیتس (جورج کلونی) یک کارشناس مالی‌ست و برنامه تلویزیونی Money Monster (هیولای پول) را به صورت زنده اجرا می‌کند. در وسط اجرای زنده یکی از قسمت‌های برنامه‌، جوانی به نام کایل بادول (جک اُکانِل) با اسلحه وارد استودیو می‌شود و بعد از شلیک هوایی، جلیقه‌ی بمبی را بر تن لی می‌کند تا همه مردم بدانند که او چقدر جدی و عصبانی‌ست.

کایل خشمگین است؛ چون تمام پس‌انداز ۶۰/۰۰۰ دلاری که از مادرش به ارث برده را، ماه قبل با توصیه‌ی لی در شوی هیولای پول، در شرکت IBIS سرمایه‌گذاری کرده و حالا سرمایه ۸۰۰ میلیون دلاری شرکت، ظرف یک شب از بین رفته‌است. کایل می‌خواهد بداند چه بلایی سر سهام او و سهام بقیه افرادی که به امید درآمد بیشتر و با توصیه‌ی لی، پول‌هایشان را در این شرکت سرمایه‌گذاری کرده‌اند، آمده‌است؟ او می‌گوید، پاسخی صریح، سریع و شفاف می‌خواهد، وگرنه با کنترل‌ از راه دور،‌ جلیقه انتحاری بر تن لی را، منفجر خواهدکرد.

خارج از استودیو،‌ مسئول فنی برنامه و دوست لی، پتی فِن (جولیا رابرتز)،‌ با مهارت تمام، سعی دارد مشکل را به نحوی کنترل کند که هیچ کس آسیبی نبیند و همه چیز ختم بخیر شود. این میان، هکرهای مطرح جهانی هم برای پرده برداشتن از راز بزرگ شرکت IBIS به کمک لی و پتی می‌آیند تا نشان دهند بدون شک، ما در دهکده‌ی کوچک جهانی زندگی می‌کنیم.

با توجه به سوژه جالب گروگان‌گیریِ استودیویی حین ضبط برنامه زنده و اسلحه و جلیقه انتحاری، انتظار تماشای یک فیلم پرتعلیق و نفس‌گیر، به نفع طبقه محروم و فرودست جوامع در ذهن بیننده شکل می‌گیرد؛ اما این‌طور نیست. در تمام مدت پخش فیلم،‌ غیر از چند صحنه، تعلیق خودش را نشان نمی‌دهد، آن هم نه کامل بلمه به سرک کشیدنی کفایت می‌:ند و زپد می‌رود گوشه‌ای دور از دید و حس، پنهان می‌شود. وقتی کایل جوان با اسلحه به داخل استودیو می‌پرد و لی را نشانه می‌گیرد، احتمالن وحشت نمی‌کنید؛ چون می‌دانید که قرار نیست جورج کلونی به این زودی‌ها بلایی سرش بیآید و از فیلم حذف شود؛ از طرفی، فیلم آن‌قدر محتاط جلو می‌ورد که مشخص است نویسنده‌گان هیچ ریسکی را برای قصه‌شان نپذیرفته‌اند، پس لی صدردصد زنده خواهد ماند و این‌چنین تعلیق، کم‌رنگ‌تر و کم‌رنگ‌تر می‌شود.

هیولای پول
هیولای پول

شاید جلیقه‌ی انتحاری کمی ترسناک باشد؛ ولی بعد این فکر به ذهن خطور می‌کند که این جوانک، یک شبه جلیقه‌ی انتحاری از کجا آورده و شک به واقعی بودن جلیقه به سراغ‌تان می‌آید و کم‌کم کایل خودش را فردی خام، بی‌هدف، عصبی، خسته و شکننده نشان می‌دهد که بعد از جنجالی که نامزدش به راه می‌اندازد،‌ حس همدردی‌مان با او از میان می‌رود و جای‌اش را به ترحم می‌دهد. او پشیمان است و اصلن نمی‌داند دارد چه می‌کند، یک درمانده‌ی واقعی که فقط قصد داشته ره صد ساله را یک شبه طی کند و حالا سرخورده، با اسلحه‌ای در دست و جلیقه‌ی انتحاری بر تن، وسط برنامه‌ای، تلویزیونی دیگران را تهدید به مرگ می‌کند؛ یک بازنده‌ی حقیقی که همه‌مان می‌دانیم قرار نیست از این سیرکی که راه انداخته جان سالم به در برد و در نهایت یا دستگیر می‌شود و یا کشته.

فیلم‌برداریِ روی دست، صداگذاری و بازی‌های خوب همه بازیگران از جمله جورج کلونی که از همان ابتدا حس بدی را به مخاطب منتقل می‌کند، همگی استرس‌زاست؛ اما ضربآهنگ کند فیلم و ماجرای کمدی رون (کریستوفر دنهام)،‌ جریان داستان را به کلی از حالت دلهره‌آور خارج می‌کند و تنها شلیک‌های گاه‌ و‌ بی‌گاه کایل دوباره یادمان می‌آورد که وسط یک قصه‌ی گروگان‌گیری هستیم. مردم سراسر جهان هم، فقط دارند شوی هیولای پول را به سبکی دیگر نگاه می‌کنند، شاید کمی مهیج‌تر! همین. و اما خبری از میزانسن خوب نیست و بازی‌ها هم نه حاصل تلاش فاستر، بلمه بیشتر به استعداد و تجربه‌ی رابرتز و کلونی برمی‌گردد تا فاستر، در اولین تجربه‌ی فیلم‌سازی‌اش خود را کارگردانی معمولی و متوسط نشان دهد.

لی، برای نجات از مهلکه، خود را به کایل نزدیک می‌کند و در برنامه به نفع او حرف می‌زند؛ اما به مرور و مخصوصن با دخالت پلیس، خود را  وارد جریان گروگان‌گیری می‌کند و حالا عملن جای گروگان‌گیر و قربانی با هم عوض می‌شود. لی و کایل به همراه فیلم‌بردار از ساختمان شبکه تلویزیونی خارج می‌شوند تا به لطف ِ فیلم‌برداری و مخابره جهانی، همچنان شو ادامه داشته‌باشد تا در نهایت آنچه که برای کایل حدس زده می‌شد پیش آید؛ ولی کایل به لطف همان مخابره جهانی، قبل از این که گیر بیفتد، از مدیر عامل شرکت IBIS، والت کمبی (دومینیک وست) اعتراف می‌گیرد و همه جهان هم شاهدش هستند.

بهترین نکته فیلم همین‌جاست، نکته‌ی طلایی: بعد از این که همه‌ی جهان شاهد این ماجرا بودند، چه می‌شود؟ هیچ..؛ همه چیز همان‌طور ادامه دارد،‌ بدون کوچک‌ترین تغییری و تنها قرار است راجع‌به مدیر عامل هم تحقیق شود! و کسی چه می‌داند نتیجه‌ی این تحقیقات چه خواهد شد باتوجه به این‌که مشکلات و مسائلی که همه‌ی ما هر روزه با آن‌ها مواجهیم سر جای خود باقی مانده‌اند و آب از آب تکان نخورده تا عدم وجود عدالت واقعی در این جهان، دوباره بر همه‌گان ثابت شود.

پی‌نوشت:

۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «هیولای پول» اینجا کلیک کنید.

این را نیز ببینید

میدان سرخ

میدان سرخ (۱۴۰۰)

میدان سرخ (۱۴۰۰) (۱) کارگردان: ابراهیم ابراهیمان / بهرام بهرامیان / کمال تبریزی و… نویسنده: …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *