هزارتوی پن (۲۰۰۶) (۱)
(El Laberinto del Fauno (2006
(Pan’s Labyrinth (2006
نویسنده و کارگردان: گیرمو دل تورو
تهیهکننده: گیرمو دل تورو / برتا ناوارو / آلفونسو کوارون / فریدا تورسبلانکو / آلوارو آگوستین
ژانر: فانتزی تاریک
محصول: اسپانیا / مکزیک
مدت: ۱۲۰ دقیقه
بخشی از افتخارات:
۱) برندهی جایزهی اسکار بهترین فیلمبرداری در سال ۲۰۰۷
۲) برندهی جایزهی اسکار بهترین طراحی صحنه در سال ۲۰۰۷
۳) برندهی جایزهی اسکار بهترین چهرهپردازی در سال ۲۰۰۷
۴) برندهی جایزهی بفتا برای بهترین چهرهپردازی در سال ۲۰۰۷
۵) برندهی جایزهی بفتا برای بهترین فیلم خارجی در سال ۲۰۰۷
۶) برندهی جایزهی گویا برای بهترین بازیگر جوان در سال ۲۰۰۷
۷) برندهی جایزهی گویا برای بهترین فیلمنامهی غیراقتباسی در سال ۲۰۰۷
با اینکه قهرمان فیلم خوب هزارتوی پن، اوفلیا (ایوانا باکرو)، دخترکی زیبا و نوجوان ـ بعدا دانسته میشود که او پرنسس قعر زمین است و نام دیگرش موآنا ـ است، تماشای این فیلم برای نوجوانان مناسب نیست. نباید دنیای شاد و کودکانهی آنان را زودتر از موعد دستخوش تغییرات ناخوشآیند کرد و آنان را به سمت جهان زشت آدم بزرگها سوق داد. صحنههای خشونتآمیز و تلخ از بخش درام فیلم، و تاریک و وحشتآور از بخش فانتزی که در انتهای داستان با هم گره میخورند و سرنوشت اوفلیا را در هر دو جهان رقم میزنند با شاهکار گریم، طراحی صحنه و لباس، فیلمبرداری، تدوین و جلوههای ویژه و بازیهای خوب و باورپذیر، از فیلم هزارتوی پن یک شاهکار ساخته.
فیلمی که همهی مؤلفههایش درست و به اندازهست. یک ایدهی خوب با فیلمنامهای قوی، چند لایه و به دور از هر شعاری، جدا از به چالش کشیدن مقولهی دیکتاتوری و جنگ و خلق موقعیتهای فانتزیِ تاریک کمنظیر در تاریخ قصهگویی و سینما، پای آفرینش آدمی را هم در لایههای بعدی به میان میکشد. حرف از الست است. حرف از عالم ذر است که در آنجا شادیست و آرامش و دردی وجود ندارد؛ و پدری مهربان که شاه پر قدرتیست و با اینکه فرزند ـ شاید هم فرزندان بیشتری که خبر نداریم ـ سرکشی کرده، همچنان منتظر بازگشت او میماند، درست مانند قصهی اتمام حجت خداوند با انسان؛ آفریدگار آدمی را از درد و رنج در عالم هستی مطلع میکند، ولی مخلوق سرکش با خواست خود پا به زمین میگذارد و عالم ذر را فراموش میکند و پس از اینكه واقعا خود و زندگیاش دستخوش زيان شد، دوباره نزد پروردگارش باز میگردد. (۲)
هزارتوی پن غیر از جوایزی که برده و نقدهای مثبتی که دریافت کرده، به سکانس فانتزیِ قلعهی مخوف ِ بچهخواری که چشمانش در کف دستانش است، مشهور شده؛ سکانس تکاندهنده و ترسناک. کراهت در هر دو جهان گریبان اوفلیا را گرفته و او جسورانه با آنها میجنگد. فرانکو و کاپیتان (سرژی لوپس) و افرادی با تفکر آنان جنگ را به راه انداختهاند، جنگ خانوادهی اوفیا را از او ربوده و حالا درصدد نابود کردن زندگی خود اوست. در دنیای فانتزی هم فان (۳) و هیولای بچهخوار، تفاوتی با هم و با کاپیتان و جنگ ندارند، همه در پی فریفتن و سوار کردن حقه برای رسیدن به هدفشان هستند، تسلط یافتن بر آدمها، غافل از اینکه اگر عذابی به کسی بدهیم، به نوعی عذاب میبینیم؛ مثلا کاپیتان مردم را آزار میهد و برای به دنیا آمدن فرزندش عذاب میبیند.
یکی ار مهمترین پیامهای فیلم، اثریست که آدمها از خود به جای میگذارند. گلی که در اثر تماس لباس اوفلیا با تنهی خشکیدهی درخت میروید، امیدبخش است و دلیلِ مهربانی و پاکی او در جهان است. حتی کاپیتان و مادر اوفلیا (آریانا خیل) با همهی تفاوتها و سختیها، فرزندی معصوم را به جهان تقدیم میکنند، فرزندی که مرسدس (ماریبل وردو) با هوشیاری تصمیم میگیرد از گذشتهی پر دردش چیزی نداند تا در نهایت به قهرمان بازیهای مسخره، کشتار و کاشت بذر خشونت در وجود او خاتمه بخشد. اینچنین شاید دنیا جای بهتری شود برای زندگی و آن پسرک مانند پدرش شادی را در انتقام و جنگ پیدا نکند و به زندگی و زیباییهایش ایمان داشته باشد، حتی به زندگی پس از مرگ و خوبیهایش، چه بسا آن جهان دیگر بسیار متفاوت از آن چیزیست که تصور میشود، زیباتر، بهتر، رنگارنگتر و آرامتر.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «هزارتوی پن» اینجا کلیک کنید.
۲) اشاره به آیهی دوم از سورهی العصر: «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ»
۳) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد «فان» اینجا کلیک کنید.