متری شیش و نیم (۱۳۹۷) (۱)
امتیاز فیلم «متری شیش و نیم» از پنج ستاره: **+ (دو و نیم از پنج)
نویسنده و کارگردان: سعید روستایی
تهیهکننده: جمال ساداتیان
ژانر: اکشن / درام / اجتماعی
محصول: ایران
مدت: ۱۳۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
فیلم ابد و یک روز، بهعنوان اولین فیلم سینمایی بلند سعید روستایی، نهتنها فیلم موفقی بود بلکه برای او بدل به سکوی پرتاب شد؛ اما فیلمنامهی «سد معبر» (۲) بعد از آن فیلمِ درخشان، تاحدودی نشان از افول نویسندگی روستایی داشت و نقدها وارده به آن فیلمنامه کم نبود، حالا روستایی با فیلم متری شیش و نیم دوباره به سینما بازگشته و درام-اکشنی را ساخته که حداقل تا یک ساعت اول نفسگیر، ریتمیک و گیراست.
بعد از دو فیلم «ابد و یک روز» و «مغزهای کوچک زنگزده» (۳) به ترتیب ساختهی سعید روستایی و هومن سیدی، جمع کردن این بازیگران در کنار هم ـ اصلانی، معادی و محمدزاده ـ بدون ریسک نبوده و خطر افتادن در ورطهی تکرار و کپی به نظر رسیدن، فیلم را تهدید میکرده، مخصوصا که لوکیشنها و بخشهایی از فضای کلی متری شیش و نیم به فیلم سیدی نزدیک و شبیه است؛ ولی روستایی تا حدود زیادی توانسته کارش را متمایز سازد و دیدگاه و حرفهایش را در قالبِ محتوا و فرم، به عینیت برساند فقط کاش زمان فیلم اینقدر طولانی نبود.
شروع فیلم هولناک است و با تکیه بر قدرت تصویر، اطلاعات کافی با کمترین دیالوگ در اختیار بیننده گذاشته میشود. داستان، داستانِ همیشگی پلیسها و آدم بدهاست، آدمبدهایی که خود قربانیان اصلی بزه و جرم و فقر هستند و کارآگاهانی که در حال انجام وظیفه، ناخواسته به قربانی شدن بزهکاران دامن میزنند. سکانس نخست فیلم را میتوان بهعنوان برائت استهلال در نظر گرفت، سکانسی که نشان میدهد فقر و نداری مالی موجب فقر و نداری فرهنگیست و برعکس که جمعِ هر دو ـ فقر مالی و فرهنگی ـ به گرهی کورِ بزه، فرار و دست و پا زدن و نیستیِ خلافکار منتهی میشود و پلیس هم در ظاهر موفق است؛ اما در حقیقت این دوریست باطل که مرتبا، نه هر روزه، بلکه هر ساعته تکرار شده و حتی ممکن است دامنگیر پلیس هم بشود بیآنکه مشکل، اساسی و ریشهای حل گردد. یک طرف فقر، جوانی، بیپولی، بیکاری، راحتطلبی، استدلالهای بعضا واهی، مرگ و نیستی و طرف دیگر پلیسهایی که شریفند و با همهی وجود تلاش میکنند جلوی فساد را بگیرند و جان خود و خانوادهشان را سپر بلای بقیهی مردم و جامعهشان کنند؛ پلیسهایی که هر لحظه قلبشان با دیدن آدمهای گرفتار شده در منجلاب اعتیاد و خانوادهی آنان میشکند، پلیسهایی که بعد از مدتی، فشارِ کاری و روحی و استرس بالا، کمکم باعث میشود در خود فرو بریزند بیآنکه صدایی ازشان درآید و اتفاقا بهجای تشویق، با هزار جور اتهام و تهمت طرف میشوند، مثل اتهام به همدستی با آشپزخانهداران و موادفروشان: چه عمدهفروشان و چه خرده پاها.
سکانس آغازین فیلم، آنقدر خوب است که خودش به تنهایی میتواند یک فیلم کوتاه اکشن و البته بسیار دردآور باشد و همین سکانس، نوید تماشای یک فیلم پرهیجان با واقعیات تکاندهنده را میدهد؛ اما آیا این مهم تمام و کمال در طول فیلم محقق میشود؟ پاسخ خیر است و در ادامه به آن میرسیم.
پلیس دستور دارد با موادفروشان و معتادین مبارزه کند؛ باید برطبق گزارشات و.. به مکانهای مورد نظر حملهور شود و بگیرد و ببندد. نتیجه حملات پلیس و دستگیریهای گسترده چیست؟ پراکنده ساختن و کوچ دادن معتادین و پخشکنندگان خرده پا، روز به روز بدبختتر شدنشان و بیش از پیش در دام اعتیاد و فلاکت افتادن و عمیقتر در چاه بزهکاری فرو رفتن؛ یک لوپ ناتمام که حاصلش جز تحمیل هر چه بیشتر زندگی رقتبار و غم انگیز به قربانیان مواد مخدر نیست و از طرفی هم پلیس چارهای ندارد و باید طبق دستورات عمل کند و تا میتواند با شیوع بیشتر این بیماری خانمانسوز به اشتباهترین روش ممکن، مقابله کند و دردآورتر آنکه با این روش، این دور باطل تا قیامِ قیامت ادامه خواهد داشت. یک حلبیآباد نابود و متروک میشود، در عوض سه تا بهجای آن سبز میشود، دو معتاد به دست پلیس میافتند و به مراکز بازپروری یا زندان انتقال مییابند و پنج نفر معتاد و موادفروش در سطح شهر جایگزین قبلیها میشوند، دو آشپزخانهدار نابود میشوند و بهجای آنها چهار آشپزخانهدار ظهور میکنند.
روستایی قصد دارد بدون وارد کردن اضافاتِ بیربط به قصهاش، خیلی راحت و سرراست و بدون ایجاد گره و پیچیدگیهای مد شده در سینمای امروز که تنها فایدهشان گیج کردن مخاطب بنده خداست، قصهاش را جذاب تعریف میکند؛ اما نمیتواند. او خردهداستانهای زیادی را وارد ماجرا میکند که متاسفانه همان اثر گرههای اضافی و بیخودی را دارد. او تکههای پازل را یکییکی رو میکند و اجازه میدهد بیننده تکهها را بردارد، نگاهشان کند و کنار هم بچیند و کمکم به تصویر اصلی نزدیک شود و از فهمیدن و کشف کردن لذت ببرد؛ اما مخاطب مجبور است تکههای زیادی از پازل را دور بیندازد و دومرتبه بهنحوی گیج شود. البته که او سعی کرده در این فیلم به هدفش برسد یعنی نمایش بخشی از کثافتی که پلیسهای مبارزه با مواد مخدرِ آگاهی روزانه درگیرش هستند. روستایی بلد است با نشان دادن آنچه که بسیاری از مردم پاستوریزهی کشور کوچکترین اطلاعاتی از آنها ندارند، بینندهاش را شوکه و میخکوب کند و در این فیلم سختی کار مأموران پلیس را نشان میدهد که با زنان معتاد و استثمار شده و حامل مواد طرفند، با کودکانی بیگناه طرفند که بهخاطر اعتیاد والدین و درگیر شدنشان در پخش مواد آیندهای نامعلوم و اکثرا تیره دارند و جوانانی که همه چیز خود را بههوای داشتن زندگیای بهتر در این راه میبازند. روستایی به هدفش میرسد تا متری شیش و نیم، یک فیلم پلیسی و اکشنِ کاملا ایرانی باشد و زیادی طولانی باشد.
از بین همهی کارآگاهان، نمیتوان صمد (پیمان معادی) را دوست نداشت، تحسینش نکرد و از ذکاوتش لذت نبرد. رفتار صمد، حرف زدن و راه رفتنش، بلدی و آگاه بودنش به ریزهکاریهای رفتاری و عملی مجرمان مواد مخدر، کاملا نشاندهندهی این است که او تجربهی کافی در این زمینه دارد و مانند علی رستمی یا همان ناصر خاکزاد (نوید محمدزاده) بچهی پایین شهر است و آن مناطق و آدمهایش را خوب میشناسد. صمد عملگراست وقت گرفتاری ممکن است قسم بخورد؛ اما فلسفه نمیبافد، برخلاف ناصر شعار نمیدهد و سعی نمیکند حس ترحم دیگران را برانگیزد.
بعد از گیر افتادن ناصر، ذرهذره بار فیلم به او منتقل شده و صمد کمی به حاشیه رانده میشود و این دقیقا همان جاییست که فیلم مشکل پیدا میکند؛ مسئله پررنگ شدن ناصر نیست، بلکه مشکل افول ریتم است. ریتم فیلم یکمرتبه از اوج میافتد و لحن قصه عوض میشود. عجز و لابهها و ترفندهای گوناگون ناصر برای نجات دادن خودش، به تغییر محسوس لحن دامن میزند و داستان کشدار میشود؛ قصه، زیادی ملودرام میشود. انگار فیلمساز بهعمد و نه فقط برای پیشبرد داستان، به ملودرام متوسل گشته تا برای ناصر دل سوزانده شود، ناصری که هر چقدر هم پای سندروم مونشهاوزن را بکشد وسط و بخواهد جنایاتش را توجیه کند و خودش را بدبخت و بیچاره و مظلوم و ناچار بنماید، دلسوزی برای او جایز نیست، چون هر کاری و هر تصمیمی، هزینهای دارد. نمیتوان برای ناصر دل سوزاند، نمیتوان لاف زدنهای او در مورد کودکان را باور کرد؛ او خودش را دلداده و مسئول بچهها و کودکان، حتی در زندان و بازداشتگاه میداند؟ او بهخاطر کودکان زیر گریه میزند؟ چه انسان شریفی!
در اینکه ناصر هم مانند همهی ما انسان است و احساسات و حتما عقدههای زیادی دارد، شکی نیست؛ ولی تاکید بیش از حد بر روی احساسات و دلایل و توجیهات او، لحن را به ملودرام میرساند و فیلم افتی محسوس میکند. دلسوزی ناصر برای بچهها جایز نیست، بچههایی که به خاطر امثال او جایشان یا در خیابان است یا در بهزیستی؛ اما نکتهای قابل تأمل هم بین دست و پا زدنهای ناصر به چشم میخورد و آن اینکه او هم مانند همهی قربانیانش، بالاخره در منجلابی که خودش ساخته میافتد و برای بقا، زنده ماندن، نفس کشیدن و طلوع دوبارهی خورشید را دیدن التماس میکند؛ او برای موفقیت و راحتی خانوادهاش نگران است، درست مثل همهی آدمهایی که بهخاطر زیادهخواهی او، بهخاطر موادِ مخدرِ او، بدبخت شده و زندگیشان ربوده شده است.
تراولینگهای دوربین علیالخصوص در حلبیآبادی که بعد از حملهی پلیس متروک شده قلب را میفشارد، تماشای سیل بیمار و معتاد و بیخانمان، زنان و مردان و کودکانی که چون مور ملخ از دست نیروهای پلیس فرار میکنند یا مردانی که وقتی درِ سلولهای متعفن باز میشود و آنان روی هم میریزند، تکان دهنده است، درست مثل سکانس اول و سکانس آخر فیلم.
صمد بالاخره ناصر و رضا ژاپنی را به سزای عملشان رسانده؛ اما ناخوشنود و خسته از کاریست که تمام کرده چون میداند با تمام زحمتهایی که او و تیمش میکشند، جامعه گلستان نمیشود و بهزودی قاچاقچیان و آشپزخانهداران دیگری ظهور میکنند، برای همین با دلرحمی تمام به مرد معتادی که شیشهی ماشینش را پاک میکند پول میدهد تا او همین پول را خرج موادش کند؛ پولی که از حقوق صمد بابت دستگیری امثال آن مرد معتاد بهدست آمده، مردی که صمد وقتی در مأموریت است باید دستگیرش کند؛ دوری باطل و بیهوده..
متری شیش و نیم اکشنی کاملا ایرانیست که بنا به خاصیت ایرانی بودنش، احساسات فردی فیلمساز هم نسبت به بچههای پایین شهر در آن دخیل میشود و بعد از مدتها دیدن درامِ صرفِ اجتماعی به یادمان میآورد که چقدر به این دست از فیلمهای اکشن در سینمایمان نیازمندیم.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «متری شیش و نیم» اینجا کلیک کنید.
۲) برای مطالعهی متن کامل نقد و بررسی فیلم «سدمعبر» در همین سایت اینجا کلیک کنید.
۳) برای مطالعهی متن کامل نقد و بررسی فیلم «مغزهای کوچک زنگزده» در همین سایت اینجا کلیک کنید.